مرجع سخنرانی ها و آثاراستاد علی اکبر داراب کلائی
استاد علی اکبر داراب کلائی ، دارابکلاء شهر ساری متولدشدند ایشان در سن 17 سالگی وارد حوزه شدند . و برای ادامه تحصیل به شهر مشهد مقدس عزیمت نموده و دروس حوزه را تا سطح خارج در حوزه علمیه این شهر ادامه دادند .درحال حاضرساکن تهران میباشند که در زمینه خانواده و سبک زندگی و مسائل روز مقالات متعددی به رشته تحریر درآورده است. برای کسب اطلاع بیشتر به قسمت زندگینامه مراجعه فرمایید.

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سایت تحلیلی-سیاسی-اجتماعی-فرهنگی و آدرس dalel.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 145
بازدید کل : 9798
تعداد مطالب : 302
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ گالری تصاویر سوسا وب تولز





در اين وبلاگ
در كل اينترنت


تعبیر خواب آنلاین


استخاره آنلاین با قرآن کریم


آمار مطالب

کل مطالب : 302
کل نظرات : 9

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 7
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 145
بازدید سال : 900
بازدید کلی : 9798
نهضت روحانیت در پیروزی انقلاب اسلامی

نهضت روحانیت در پیروزی انقلاب اسلامی

طلوع شخصیت سیاسی امام خمینی (ره)، آغازی بر پایان رژیم پهلوی بود. هنگامی که تفکر جدایی دین از سیاست (سکولاریزم) در جامعه و حتی حوزه های علمیه حکومت یافته بود و برخی کسان شأن دین را تنها در امور معنوی و فردی می دیدند و گروهی دیگر تشکیل حکومت اسلامی و قیام برای آن را در دوره ی غیبت کبری جایز نمی دانستند، دخالت یک فقیه و مرجع در سیاست و تلاش برای ایجاد نهضت روحانیت شگفت انگیز می نمود. امام خمینی (ره) درباره آن شرایط سخت می گوید:
وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در مسائل فردی و عبادی شد قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید. (1)
امام خمینی (ره) با شجاعت بی نظیر خود این جو فکری را شکست و با صدای بلند اعلام کرد:
والله اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرفی کرده اند. سیاست مدرن از اسلام سرچشمه می گیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم. من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خود سلطان باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم. (2)
هنگامه شروع نهضت امام خمینی، روحانیان، چهار جریان متمایز را تشکیل می دادند. روشن است در سالهای آغازین نهضت (1341-1342) روحانیت انقلابی در اقلیت قرار داشت، امّا به مرور اکثریت روحانیان به مقابله با رژیم پهلوی پرداختند.

جریان های درون نهاد روحانیت

1. روحانیت وابسته به حکومت پهلوی

این گروه از روحانیان که در اقلیت بودند و در بین مردم جایگاهی نداشتند، به شدت با نهضت امام خمینی (ره) و جنبش سیاسی روحانیت مخالف بودند. آنان از محمدرضا پهلوی به عنوان تنها پادشاه شیعه حمایت می کردند و دعاگوی رژیم بودند و برخی از آنان با دربار و سازمان امنیت رژیم (ساواک) رابطه داشتند. افراد برجسته در بین آنان معمولاً به استقبال و بدرقه ی شاه در سفرها می رفتند. امام خمینی (ره) به شدت با روحانیان درباری یا وعاظ السلاطین مخالفت می کرد و خواستار طرد و رسوایی آنها بود. (3)
دلیل وابستگی برخی از این روحانیان و بالتبع مخالفت با نهضت امام خمینی (ره)، منافع مادی و دنیایی آنان بود؛ از قبیل اشتغال به کار در دفتر طلاق و ازدواج و ادارات اوقاف که زیر نظر دولت اداره می شدند.

2. روحانیت انقلابی

این گروه از روحانیان که در رأس آنان امام خمینی (ره) جای داشت. سقوط رژیم پهلوی و ایجاد حکومت اسلامی را هدف گرفته بودند.
آنان برخلاف تبلیغات سکولار رژیم پهلوی دخالت در سیاست را تکلیفی دینی می دانستند و خود را برای همه نوع مقابله با رژیم و تحمل زندان، شکنجه و شهادت آماده کرده بودند.
در شرایطی که مراجع و علمای بزرگی همچون آیت الله العظمی بروجردی و آیت الله کاشانی با توجه به شرایط و مقتضیات زمان خود از درگیری مستقیم با شاه پرهیز داشتند، امام خمینی (ره) محور نظام سلطنتی یعنی محمدرضا شاه پهلوی را هدف گرفته بود.
امام (ره) در سال 1322-1323 ش. با تألیف کتاب کشف الأسرار پس از اینکه دوره ای از جهاد اکبر و خودسازی را پست سر نهاد، مبارزه ی فکری و سیاسی اش را آغاز کرد. کتاب کشف الأسرار در پاسخگویی به شبهات و افکار انحرافی فردی به نام حکمی زاده نوشته شد. در این کتاب، امام ضمن تأکید بر اصل نظام سیاسی و ضرورت حکومت، ولایت فقیه را نیز مطرح کرده است. (4)
در سال 1341 هنگامی که رژیم در لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، سوگند به قرآن و شرط اسلام را از انتخاب شوندگان حذف کرد، اسلام در ایران با مخاطره ای جدی مواجه شد، امام (ره) برای نجات اسلام به پا خاست و با مبارزه قاطع خود، دولت اسد الله علم را وادار به عقب نشینی کرد. پس از آن، شاه اصول شش گانه ی الغای نظام ارباب و رعیتی، ملی شدن جنگلها، فروش سهام کارخانه ها، سهیم کردن کارگران در سود کارخانه ها، اصلاح قانون انتخابات و مشارکت زنان و همچنین ایجاد سپاه دانش را به عنوان انقلاب سفید مطرح و برخلاف قانون اساسی مشروطه که اجازه ی رفراندوم به شاه نداده بود، به رفراندوم گذاشت. این حرکت، که به دستور اربابان آمریکایی شاه، در راستای منافع آمریکا نه ملت ایران و به ظاهر برای جلوگیری از انقلاب کمونیستی صورت گرفت، با مخالفت علما روبه رو شد و امام (ره) رفراندوم را غیرقانونی اعلام کرد. بنیانگذار نهضت روحانیت با هوشمندی فوق العاده سیاسی خود، ریشه های اصلی فساد در ایران، یعنی شاه و دربار، رژیم استکباری آمریکا، صهیونیزم و اسرائیل و بهائیانی را که در حکومت نفوذ داشتند نشانه گرفته بود. شاه نهضت روحانیت انقلابی را «ارتجاع سیاه» نام گذاشت.
رابطه این جریان از روحانیت با رژیم پهلوی روز به روز تیره تر می شد و امام خمینی در عصر روز عاشورا، یعنی 13 خرداد 1342، خطابه ای آتشین علیه رژیم در فیضیه ایراد کرد. رژیم پهلوی رهبر نهضت اسلامی را در شب 15 خرداد دستگیر نمود که پس از آن قیام خونین 15 خرداد 1342 در تهران، قم و ورامین به وقوع پیوست.
با مخالفت علما و مراجع بزرگ و اعلام مرجعیت امام از سوی روحانیت انقلابی، رژیم ناچار شد امام را در تاریخ 15 فروردین 1343 آزاد کند. هنگامی که امام (ره) در بازداشت به سر می برد، رژیم در تلاش بود تا نظریه شیطانی بودن سیاست و جدایی آن از دیانت را به امام (ره) تحمیل کند؛ امّا ایشان در مقابل نظر پاکروان رئیس ساواک که گفت: «آقا سیاست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فریب، نیرنگ، خلاصه پدر سوختگی است و آن را شما برای ما بگذارید». فرمود: «ما از اول وارد این سیاست که شما می گویید نبوده ایم.» (5)
امام خمینی (ره) و روحانیان انقلابی پیرو او همچنان بر مبارزه ی خود علیه رژیم افزودند و سرانجام، مخالفت امام (ره) علیه کاپیتولاسیون در سال 1343 موجب تبعید ایشان به ترکیه شد. امام (ره) در سال 1344 به نجف رفت و در سال 1348 نظریه جایگزین خود برای رژیم پهلوی یعنی حکومت اسلامی و ولایت فقیه را تدریس کرد. روحانیان انقلابی با انتشار آن با عنوان کتاب ولایت فقیه حرکت خود را استمرار بخشیدند و تحت رهبری امام (ره) تا سقوط رژیم پهلوی فعالیت خود را با ایثار و فداکاری فراوان پی گرفتند.
از جمله شخصیت های برجسته این جریان از روحانیت، می توانیم از شهید سید محمدرضا سعیدی، شهید سید اسدالله مدنی، شهید مرتضی مطهری، شهید سید محمدحسین بهشتی، شهید سید علی اندرزگو، شهید محمد منتظری، مرحوم ربانی املشی، مرحوم ربانی شیرازی، آیت الله خامنه ای، آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری نام ببریم. آیت الله خامنه ای در مشهد از ارکان استوار مبارزه علیه رژیم به حساب می آمد و ضمن تدریس علوم دینی به ویژه تفسیر قرآن و تربیت طلاب انقلابی، ‌مبارزه علیه رژیم پهلوی و افکار انحرافی مانند تفکر انجمن حجتیه را پی می گرفت.

3. روحانیت مخالف میانه رو

این جریان از روحانیت با اینکه استبداد رژیم پهلوی را برنمی تافتند، به مبارزه ی قهرآمیز و براندازی نظام شاهنشاهی نیز معتقد نبودند. روحانیان مخالف میانه رو، تلاش داشتند تا محمدرضا پهلوی قانون اساسی مشروطه را به طور کامل اجرا کند. در مراحل بعدی انقلاب آنها به جریان روحانیت انقلابی به رهبری امام خمینی (ره) پیوستند؛ امّا آقای شریعتمداری که در ظاهر جزو این جریان دیده می شد در عمل ارتباطات خود را با شاه و دربار بیش تر کرد. (6) رژیم پهلوی نیز برای تضعیف روحانیت مبارز و انقلابی به جریان شریعتمداری بها می داد.

4. روحانیت غیرسیاسی

این گروه از روحانیان هرچند به لحاظ تئوریک دین را از سیاست جدا نمی دانستند، امّا در عمل، یا به دلیل شرایط خاصی که در آن قرار داشتند، به شدت از ورود و دخالت در سیاست پرهیز می کردند. آنان به تحصیل، تدریس، توجه به مسائل اخلاقی و معنوی مشغول بودند. (7) یک شاخه از این جریان انجمن حجتیه بود که خود را طرفدار امام زمان (ع) می دانست. البته در دوره شتاب انقلاب اسلامی بخشی از این جریان به روحانیت انقلابی پیوست.
امام خمینی از ابتدای مبارزه از دست بخشی از روحانیت غیرسیاسی که با عناوین «ولایتی ها» و «مقدس نما و متحجر» از آنان یاد می کند، رنج زیادی کشید.
ولایتی ها (8) خود را عاشق ائمه معصومین و دوستدار آنان نشان می دادند. آنان در بحث ولایت تنها بعد محبت و ارادت به خاندان عصمت (ع) را در عصر غیبت برجسته می کردند. بر این اساس بُعد حاکمیت و سرپرستی ولایت فراموش شده بود. آنان ولایت مطلقه را تنها مخصوص امام زمان (عج) می دانستند، لذا با ولایت فقیه و طرفداران آن به شدت مخالف بودند.
شاخه ای ازاین گروه ولایت علی بن ابیطالب (ع) را برجسته ساخته و با رفتارهای افراطی و تحریک آمیز در دفاع از حضرت علی (ع) و حوادث صدر اسلام، وحدت جهان اسلام را دچار خدشه می کردند.
ویژگی دسته ای دیگر، واپسگرایی و تحجر (9) بود. آنان مخالف فلسفه بودند و از پذیرش حرف نوگریزان و در پاسخگویی به مقتضیات زمان دچار مشکل بودند. نمی توانستند تلفیق ارزش های دینی با سیاست اجتماعی را در اندیشه امام خمینی درک کنند، (10) نیز با حضور زنان در عرصه سیاست و اجتماع مخالفند.
جریان روحانیت غیرسیاسی بیشتر به مقابله فکری با بهائیت و کمونیست ها راغب بود، از نظر آنان مبارزه با رژیم پهلوی به جایی نمی رسید و حتی نگران سقوط شاه شیعه و افتادن مملکت به دست کمونیست ها بودند. این جریان گریزان از مبارزه و سیاست بر دو اصل «تقیه» و «و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه» تمسک جسته، گوشه گیری خود را توجیه می کردند.
امام خمینی ولایتی های دیروز را کسانی معرفی می کند که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت (ع) را شکسته اند و عنوان ولایت بر ایشان جز تکسب و تعیش نبوده است. (11)
ایشان با اشاره به آغاز مبارزه چنین بیان می کنند: عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته ی متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است. (12) امام خمینی آنان را مروج اسلام آمریکایی و دشمن رسول الله (ص) معرفی می کند. (13) با پیروزی انقلاب اسلامی نیز این جریان به اشکال تراشی علیه انقلاب و نظام ادامه داد. (14)

فعالیت های فرهنگی روحانیت در فاصله ی سالهای 1341 تا 1357

فعالیت های فرهنگی روحانیت در فاصله ی سالهای 1341 تا 1357، یعنی آغاز نهضت تا پیروزی انقلاب اسلامی، بیش تر صبغه ی سیاسی داشت. البته دارالتبلیغ اسلامی و انجمن حجتیه را در این میان باید استثناء کرد. محورهای مهم این فعالیتها که نقش بنیادی سیاسی خود را بعدها آشکار کرد، به قرار زیر بود:
1. عنوان کردن اجتهاد برای ارائه احکام خدا از منابع اصیل اسلامی، در پاسخگویی به نیازهای مردم مسلمان؛
2. تببین اصول عقاید اسلامی و پاسخگویی به شبهات معاندان و مخالفان؛
3. تلاش برای ارائه اصول اخلاقی اسلام، اهتمام به تزکیه و تهذیب نفس خود و جامعه و تربیت انسان های متخلق به اخلاق الهی؛
4. تبیین تاریخ اسلام و بهره گیری از آن برای پیشبرد مبارزه علیه استبداد و استعمار؛
5. روشن نمون حقایق نورانی قرآن از گذر علم تفسیر؛
6. تبلیغ علوم اسلامی در سراسر کشور و حتی خارج از ایران؛
7. امر به معروف و نهی از منکر؛
8. تدریس علوم اسلامی و تربیت طلاب جوان و دانشمند.
برای این فعالیت ها، روحانیان علاوه بر بهره گیری از حوزه های علمیه، مساجد، تکایا و بقاع متبرکه، مؤسسات جدیدی نیز بنیان نهادند. آنان همچنین مدارس جدیدی از جمله مدرسه ی حقّانی و رسالت را بنا نهادند که در کنار دروس معمول حوزه ها، یعنی ادبیات عرب، فقه و اصول، به دروس مورد نیاز دیگری نیز توجه داشتند.
روحانیان همچنین در کنار انتشار کتب دینی، مجلات خاصی را مانند مکتب اسلام، مکتب تشیع، سالنامه معارف جعفری و نشریه مسجد اعظم را منتشر می کردند.
نکته ی توجه برانگیز در این دوره احساس ضرورت اصلاحات در تشکیلات حوزه ها است که برخی از علما از جمله شهید مرتضی مطهری مبتکر آن بودند. (15) همچنین توجه بیش تر به کارهای تشکیلاتی و سازماندهی شده، از ویژگیهای این دوره در عرصه های فرهنگی و سیاسی است.
اگر در دوره پیش از نهضت روحانیت عمدتاً به صورت فردی به ابهامات و شبهات فکری پاسخ داده می شد و نمونه آن را در کتاب کشف الأسرار و یا کتب منتشر شده در پاسخ به افکار انحرافی کسروی می بینیم. (16)، در این زمان تلاش می شود تا در قالب ایجاد مؤسسات فرهنگی جواب فراهم آید و از اسلام دفاع گردد.
ازمیان مؤسسات یاد شده مؤسسه در راه حق و دارالتبلیغ اسلامی یاد کردنی ترند.
مؤسسه در راه حق در سال 1343 تأسیس شد. بنیانگذاران آن آقایان سید هادی خسرو شاهی، سید محسن خرازی و سید جمال الدین دین پرور بودند. آنان با کمک برخی از بازاریان به فعالیت های فرهنگی می پرداختند. محورهای اصلی فعالیت این مؤسسه مبارزه فکری با تبلیغات مسیحیت و مارکسیسم بود. (17)
دارالتبلیغ اسلامی را در سال 1344 آیت الله شریعتمداری بنیان نهاد در این مرکز دروسی از قبیل نهج البلاغه، عقاید، تراجم علمای اسلام، فن نویسندگی، ادبیات فارسی، فن خطابه، تاریخ اسلام، درایه، حدیث شناسی، تفسیر قرآن، فقه و هیئت تدریس می شد.
روحانیت انقلابی نسبت به تأسیس دارالتبلیغ بدبین بود و از دلایل این بدبینی ایجاد انحراف در مسیر نهضت انقلابی روحانیت بود. در هنگام آغاز نهضت، توجه طلاب به این مرکز می توانست راهبرد اصلی مبارزه با رژیم را- که راهبردی سیاسی و انقلابی بود- منحرف نماید و به ایجاد شکاف در صفوف روحانیت بینجامد. دوم اینکه ایجاد چنین مرکز گسترده تبلیغی نیازمند کسب موافقت ساواک، همکاری با دولت ستم شاهی و امتیازدهی به آنان بود. بر این اساس امام خمینی (ره) و روحانیان مبارز نسبت به آن با دیده منفی می نگریستد. تأسیس دارالتبلیغ این شبهه را در ذهن برخی افراد دامان می زد که ممکن است این مرکز همان طرح دانشگاه اسلامی باشد که محمدرضا شاه پهلوی می خواست آن را برای تربیت طلاب وابسته به دولت بنیان نهد. (18)
دارالتبلیغ علاوه بر آموزش طلاب ایرانی برای تبلیغ، بخشی را نیز برای طلاب خارجی و زنان طلبه اختصاص داده بود. همچنین نشریاتی را به نام «نسل نو» برای جوانان، «پیام شادی» برای کودکان و مجله پژوهشی علمی «الهادی» به زبان عربی منتشر می کرد. موضع گیری در برابر تبلیغات مسیحیت و مبارزه فرهنگی با مارکسیسم از جمله محورهای فعالیت فکری دارالتبلیغ بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و جریان حزب خلق مسلمان این مؤسسه به دفتر تبلیغات اسلامی واگذار شد. (19)
ترجمه آثار سید قطب (1903-1966 م.) از رهبران اخوان المسلمین مصر و محمد قطب برادر او نیز از جمله آثار فرهنگی روحانیان است و همچنین می توان به ترجمه کتاب آینده در قلمرو اسلام اشاره کرد که به قلم حضرت آیت الله خامنه ای ترجمه شد. (20)
فعالیتهای فکری- فرهنگی علامه سید محمدحسین طباطبایی و شهید مرتضی مطهری در ضربه زدن به سامانه های فکری مارکسیسم و اندیشه های سکولار غربی در این دوره بسیار مؤثر بود. همچنین باید از اقدامات فکری- فرهنگی دکتر علی شریعتی، مهندس مهدی بازرگان و آیت الله طالقانی یاد کرد.

تشکل های اسلامی خارج از حوزه های علمیه

در کنار جریان بزرگ روحانیت، که سرچشمه نشر افکار اسلامی و مبارزه با رژیم پهلوی بود، تشکل های دیگری نیز خارج از حوزه های علمیه در سالهای 1340 به بعد شکل گرفت. بعضی از این گروهها با روحانیت ارتباط داشتند؛ امّا بخشی دیگر مستقل از روحانیت عمل می کردند.

حزب ملل اسلامی

این حزب را سید محمد کاظم بجنوردی فرزند آیت الله میرزا حسن بجنوردی به سال 1340 ش. بنیان نهاد. هدف حزب، سرنگونی نظام شاهنشاهی و برقراری حکومت اسلامی بود. حزب برای نیل به این مقصود عضو گیری خود را از میان نیروهای مذهبی جوان و برخی طلاب در سالهای 1343-1344 آغاز و 55 نفر را جذب کرد.
از جمله اعضای این حزب عبارت بودند از: ابوالقاسم سرحدی زاده، محمد میرمحمد صادقی، سید حسن طباطبائی، عباس دوزدوزانی، سید اصغر قریشی، ‌سید محمودی، جواد منصوری، محمد جواد حجتی کرمانی، احمد احمد و مرتضی حاجی. (21)
راهبرد مبارزاتی حزب، جنگ مسلحانه بود. نشریه ی ارگان آنها «خلق» نام داشت. حزب ملل اسلامی به دلیل جوان بودن و کم تجربگی در سال 1344 شناسایی شد و اعضای آن به سرعت دستگیر شدند؛ امّا حمایت علمای نجف مانع از اعدام بجنوردی شد و از این رو، او و دیگر اعضا برای سالها در زندان باقی ماندند. (22)

هیئت های مؤتلفه اسلامی

هیئت های مؤتلفه اسلامی جمعی از فعالان مساجد و جوانان بازاری بودند که در اوایل سال 1342 طبق توصیه ی امام خمینی (ره) گرد هم آمدند و این تشکل سیاسی را پدید آوردند. (23) برخی از اعضای این گروه سابقه ی همکاری با فدائیان اسلام نیز داشتند.
ارتباط هیئت های مؤتلفه با روحانیت بسیار قوی بود. آنان خود را تابع مرجعیت می دانستند. بر این اساس، در رأس این تشکیلات یک شورای روحانی مرکب از محیی الدین انواری، شهید مرتضی مطهری، شهید محمدحسین حسینی بهشتی و مولایی قرار داشتند.
هسته ی اصلی این گروه شامل سه هیئت مذهبی بود:
اول، گروه مسجد امین الدوله که افراد برجسته آن عبارت بودند از: شهید مهدی عراقی، حبیب الله عسکر اولادی، حاج حبیب الله شفیق، حاج ابوالفضل توکلی، مصطفی حائری، حاج مهدی احمد، حاج سید محمود محتشمی و حاج هاشم امانی.
دوم، هیئت مسجد شیخ علی که افراد برجسته ی آن عبارت بودند از: صادق امانی، محمد صادق اسلامی، سید اسدالله لاجوردی، حاج احمد قدیریان، عباس مدرسی فر (که بعد عضو مجاهدین خلق گروه رجوی شد)، حاج حسین رحمانی و حاج عبدالله مهدیان.
سوم، گروه اصفهانی ها که افراد برجسته ی آن عبارت بودند از: حاج سید علاءالدین میرمحمد صادقی، حاج مهدی بهادران، عزت الله خلیلی، حاج محمد متین و اسدالله بادامچیان. (24)
تصمیم گیرندگان اصلی این تشکل، شهید صادق امانی، شهید محمد صادق اسلامی و حبیب الله عسکر اولادی بودند. هیئت های مؤتلفه از یک شاخه ی نظامی نیز برخوردار بود که شهید سیدعلی اندرزگو از اعضای آن محسوب می شد.
از جمله اقدامات اساسی هیئت های مؤتلفه ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت، پس از تبعید امام خمینی (ره) در سال 1343 بود. در نتیجه این اقدام محمد بخارایی، رضا صفارهرندی، مرتضی نیک نژاد و صادق امانی دستگیر و در خرداد 1344 به شهادت رسیدند. شمار دیگر از اعضای مؤتلفه نیز دستگیر و به زندان محکوم شدند. از جمله این افراد عسکر اولادی، شهید مهدی عراقی و انواری بودند که نفر آخر به 15 سال زندان محکوم شد. (25)
جهت دادن سیاسی به فعالیتهای هیئتهای مساجد، توزیع اعلامیه های امام خمینی (ره)، شرکت فعال در راهپیماییهای ضد رژیم، توزیع نشریات مذهبی در بین مردم از جمله اقدامات مؤتلفه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود. آنان هم اکنون تحت عنوان «حزب مؤتلفه اسلامی» همسو با روحانیت مبارز و با پیروی از ولایت فقیه مشغول فعالیت سیاسی در نظام جمهوری اسلامی اند.

انجمنهای اسلامی

توجه به مسائل سیاسی و مذهبی تنها در بین اقشار روحانی و بازاری رایج نبود؛ بلکه در طول سالهای 1340 تا پیروزی انقلاب اسلامی، جوانان دانشگاهی و حتی دبیرستانی نیز دارای گرایشهای سیاسی و مذهبی بودند. افزون بر دانشجویان و دانش آموزان، معلمان و مهندسان و پزشکان نیز در این عرصه فعال بودند. آنان با تشکیل انجمن های اسلامی به فعالیت های دینی و سیاسی می پرداختند. بسیاری از این انجمنها با دعوت از شخصیت های روحانی تلاش می کردند تا با حقایق اسلام بیش تر آشنا شوند. البته بسیاری از آنان به دلیل تحصیلات جدید و غیر حوزوی از مکاتب جدید غربی و اندیشه های روشنفکری متأثر بودند. از این انجمنها بودند: انجمن اسلامی دانشجویان در دانشگاه تهران، ‌انجمن اسلامی پزشکان، انجمن اسلامی مهندسین و انجمن اسلامی معلمان.
در سال 1340 کنگره ای از سیزده انجمن و کانون اسلامی با حضور برخی شخصیت های روحانی، از جمله آیت الله طالقانی، در تهران تشکیل شد و سال بعد، این کنگره با حضور هفده گروه برپا گشت و برخی از علما از جمله آیت الله میلانی و شریعتمداری برای آنها پیام و نماینده فرستادند. (26)
انجمن های مذکور در طول نهضت اسلامی ایران فعال بودند و در راهپیماییها و تظاهرات مردمی شرکت گسترده داشتند. گفتنی است که به دلیل ضعف اطلاعات اسلامی و ارتباط کم رنگ با روحانیت اصیل، از یک سو و قرار گرفتن در فضای تبلیغات مارکسیستی و لیبرال در دانشگاهها از سوی دیگر، برخی از اعضای این انجمنهای اسلامی به انحرافات فکری درافتادند و به عضویت برخی از سازمانهای مسلحانه مانند چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق درآمدند و پس از پیروزی انقلاب در مقابل نظام جمهوری اسلامی ایستادند.

گروه های هفت گانه

در دهه ی 1350، در شرایطی که مبارزه مسلحانه با رژیم پهلوی گونه ای ارزش به حساب می آمد و از سوی دیگر ماهیت ارتدادی و منافقانه سازمان مجاهدین خلق آشکار شده بود، برخی از افراد مرتبط با سازمان مجاهدین خلق و یا هوادار آن که گرایش مذهبی آنان مانع از همراهی با سازمان بود، دست به تأسیس گروه های مسلح کوچکی زدند.
از جمله ی این گروه های کم شمار هفت گروه منصورون، امت واحده، توحیدی بدر، توحیدی صف، فلاح، فلق و موحدین بودند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند و در آغاز سال 1358 اعلام موجودیت کردند. آنان اعلام نمودند که با عناصر، سازمانها، ‌حکومتها ابرقدرتها و هر جریانی که علیه گسترش و تحقق انقلاب اسلامی عمل کند، اعم از امپریالیستهای چپ و راست و صهیونیست ها و منافقان، فرصت طلبان و منحرفان داخلی مبارزه ی ایدئولوژیک- سیاسی خواهند کرد و در صورت لزوم حمله نظامی ترتیب خواهند داد. (27)
در اینجا به اختصار گروه های هفت گانه یاد شده را معرفی می کنیم:
اول. منصورون: اعضای این گروه، ‌که مرکب از انشعابهای مجاهدین خلق پس از ماجرای ارتداد سال 1354 و عده ای دیگر بودند، بیشتر در مناطق جنوبی کشور- شهرهای اهواز، خرمشهر، آبادان و دزفول- فعالیت داشتند. بنیانگذار آن شهید غلامحسین صفاتی دزفولی بود. آنها برای جلوگیری از تجربه تلخ منافقین روابط خود را با روحانیت استحکام بخشیدند. کسانی که سخت به عقاید دینی و اسلام فقاهتی پایبند بودند، ‌سعی کردند تا از طریق آیت الله راستی کاشانی ارتباط خود را با مرجعیت و روحانیت حفظ کنند آنان همچنین کوشیدند از اصطلاحات قرآنی مانند «حصین» برای «خانه تیمی» و «تواصی» به جای «انتقاد» استفاده کنند. اعضای برجسته این گروه، محسن رضایی (فرمانده پیشین سپاه پاسداران و دبیر فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام)، سردار محمد باقر ذوالقدر (جانشین سابق فرمانده کل سپاه و جانشین فعلی وزیر کشور) و دریابان علی شمخانی (وزیر سابق دفاع) بودند که پس از تشکیل سازمان در سال 58 از امام درخواست کردند تا آیت الله راستی به عنوان نماینده در سازمان معرفی شود. این گروه در حفظ جریان اعتصاب کارگران شرکت نفت در جنوب در آستانه ی پیروزی انقلاب نقش داشتند و چند اقدام مسلحانه نیز در سال های 57-56 در جنوب کشور انجام دادند. (28)
دوم. امت واحده: این گروه را بهزاد نبوی تشکیل داد. او نیز پس از ارتداد سازمان منافقین از آن جدا شد و در سال 1355 این تشکل را بنیان نهاد. از افراد برجسته ی آن، محمد سلامتی، پرویز قدیانی، صادق نوروزی و علی شجاعی زند بودند. (29)
سوم. گروه موحدین: به دست شهید سید حسین علم الهدی پایه گذاری شد. پیروان این گروه نیز در خوزستان فعال بودند و با گروه منصورون همکاری داشتند. عمده فعالیت آنها سال 1356 بود و «پل گریم» آمریکایی از مسئولان شرکت نفت را ترور کردند. (30)
چهارم. گروه فلاح: بنیانگذار این گروه، شهید محمد منتظر قائم (فرمانده سپاه پاسداران یزد) بود. از اعضای این گروه برادرش حسن منتظر قائم و مرتضی الویری بودند. (31)
پنجم. گروه توحیدی بدر: این گروه در شهر ری فعال بود و در سال 1354 تشکیل شد. بنیانگذار آن حسین فدایی (رئیس فعلی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی) و از اعضای آن افراد زیر بودند: علی عسگری، ‌حسن اسلامی مهر، شهید قلمبر، شهید طابه نژاد، شهید فدایی و شهید اخوت. (32) این گروه ارتباط نزدیکی با روحانیت داشت و امام خمینی (ره) را به عنوان رهبر و مرجع پذیرفته بود.
ششم. گروه توحیدی صف: در سال 1355 تشکیل شد و از جمله اعضای برجسته آن شهید محمد بروجردی (از فرماندهان سپاه که در کردستان به شهادت رسید) و شهید سلمان صفوی، اکبر براتی و حسین صادق بودند. (33)
هفتم. گروه فلق: متشکل از دانشجویان ایرانی بود که در خارج فعالیت می کردند و به ایران بازگشته بودند. از اعضای برجسته آن می توان به سید مصطفی تاج زاده و حسن واعظی اشاره کرد. (34)
یادآور می شویم که رابطه گروه های هفت گانه با روحانیت پس از انقلاب اسلامی دچار تحولاتی شد که در این مقاله درصدد بیان آن نیستیم.
نباید فروگذاشت که علاوه بر گروه های یاد شده، ‌تشکل های دیگری نیز فعال بودند که می توان به گروه «ابوذر» (مرکب از جوانان مبارز نهاوند که با حجج اسلام فاکر، ‌موحدی ساوجی و ربانی شیرازی در ارتباط بودند) و «مهدویون» در اصفهان (با مسئولیت مهدی امیر شاه کرمی) و «مجاهدین اسلام» (به رهبری رجبعلی طاهری) در شیراز اشاره کرد. (35)

روحاینت مبارز و هدایت ملت ایران در انقلاب اسلامی

بررسی و مطالعه تحولات سیاسی- اجتماعی پس از شهریور 1320 ما را به این اصل رهنمون می شود که جریان اسلامی به رهبری روحانیت بزرگ ترین و عمیق ترین نقش را در هدایت ملت ایران برای دست زدن به انقلاب علیه رژیم استبدادی پهلوی داشته است.
روشن است که راه انداختن یک انقلاب عظیم نیازمند رهبری هوشمند، ‌مکتبی غنی، کادر انقلابی آگاه و شجاع و مردمی فداکار است. همچنین تشکیلاتی وسیع و سراسری می طلبد تا کل جامعه را از پایتخت تا دورترین روستاها علیه رژیم بسیج کند و مهم تر آنکه پشتوانه ی مالی قدرتمندی تمنا دارد.
از میان جریانهای مختلف سیاسی- فکری در ایران پس از شهریور 1320 تنها جریان اسلامی بود که از همه امتیازات فوق نصیب داشت:
1. رهبری داشت همچون امام خمینی (ره) با شخصیتی پرجاذبه و زندگی ساده و بی آلایش همانند مردم عادی. او مبارزی بود که با طاغوت سر سازش نداشت، اسلام شناسی بود بی بدیل و سیاستمداری هوشمند و در یک کلام «مرد خدا».
2. از مکتبی ناب، ظلم ستیز و دشمن استبداد و استعمار و جامع یعنی تشیع برخوردار بود که ریشه در اعماق وجود مردم ایران داشت.
3. کادر اصلی رهبری آن را روحانیان مبارز و شجاعی تشکیل می دادند که بی اعتنا به دنیا، ‌دلسوزانه خود را وقف خدمت به مردم کردند. رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله) در این باره می گوید:
ما با یک لاقبا، ‌مثلاً چه چیزی داشتیم که موجب بشود مردم با حرف روحانیت و حرف امام، آن طور حرکت کنند، پانزده سال مبارزه نمایند و بعد با فداکاری آن را به پیروزی برسانند و سپس ده سال دوران مبارک حضرت امام، در مقابل این همه توطئه ایستادگی کنند و بعدش همینطور: آیا جز معنویت و جز این اعتقاد در دل مردم که روحانیت برای خودش کار نمی کند بلکه برای خدا و خیر مردم است و امر خدا را اجرا می کند، چیز دیگری بوده است؟ چند سال پیش خدمت امام رفتم و به ایشان عرض کردم که این انقلاب به پشتوانه هزار سال نفوذ معنوی روحانیت شیعه به پیروزی رسید. (36)
4. مردمی فداکار و معتقد به مبانی انقلاب، پشتیبانی اش می کردند که حاضر بودند همه هستی خود را برای اعتلای اسلام قربانی کنند.
5. جریان اسلامی از تشکیلات وسیع و فعالی در سراسر کشور برخوردار بود که هیچ یک از سازمان ها و احزاب از آن برخوردار نبودند.
نقش آیت الله عبدالکریم حائری یزدی در تأسیس حوزه علمیه قم و مراجع عظام بعدی، از جمله آیت الله بروجردی در حفظ و گسترش حوزه علمیه بدون شک پشتوانه عظیمی برای انقلاب اسلامی بود که از سال 1341 نمایان گشته بود.
همین حوزه بود که بستر لازم برای تربیت طلاب فداکار و مخلص از جمله امام خمینی (ره) را فراهم ساخت و آموزش های مورد نیاز کادرهای طراز اول
انقلاب اسلامی را سامان داد. آیت الله العظمی اراکی در اشاره به این نقش می گوید:
آقای خمینی از قم مبعوث شد، در اثر حوزه علمیه ای که آقای حائری منعقد کرده بود و این یکی از نتایج آن حوزه بود. (37)
6. پشتوانه ی مالی مبارزات انقلابی از خمس مؤمنان یعنی سهم امام، صندوق های قرض الحسنه خودجوش و کمک های بازاریان مسلمان تأمین می شد نه از سرقت بانکها که برخی جریانهای غیراسلامی بدان دست می یازیدند.
بسیاری از مساجد در سراسر کشور کانون مبارزه علیه رژیم و هدایت مردم به سوی انقلاب اسلامی بود. به عنوان نمونه، از نقش آفرینی «مسجد هدایت» (با سخنرانی آقایان طالقانی، باهنر، هاشمی رفسنجانی، امامی کاشانی و مرتضی مطهری)، مسجد جامع نارمک (با سخنرانی آقایان آیت الله خامنه ای و خزعلی)، مسجد جاوید (با سخنرانی شهید مفتح)، مسجد جلیلی (آیت الله مهدوی کنی)، کانون توحید‌ (آیت الله موسوی اردبیلی)، مسجد الجواد (شهید مطهری از سال 1350 به بعد) (38) و هزاران نمونه آن در سراسر کشور باید یاد کرد.

جامعه مدرسین حوزه ی علمیه قم

از تشکل های فعال حوزه ی علمیه قم جامعه مدرسین بود، که جمعی از علما و اساتید بزرگ حوزه در سال 1340 آن را پایه گذاری کردند. جامعه مدرسین، نخست یک تشکیلات مخفی بود و با آغاز قیام ملت مسلمان دعوت امام خمینی (ره) را لبیک گفته، با تمام توان در چاپ، تکثیر و پخش اطلاعیه های امام خمینی (ره) و سایر علما، ارسال اطلاعیه ها به شهرستانها و اعزام سخنران می کوشید. از جمله فعالیتهای اعضای جامعه مدرسین همراهی با مراجع در تأیید مرجعیت امام خمینی (ره) در سال 1342 پس از دستگیری بود. چون مراجع تقلید طبق قانون اساسی مصونیت داشتند، این اقدام مانع از محاکمه امام خمینی (ره) در دادگاه نظامی و اعدام شد (39). پس از تبعید امام (ره) به ترکیه در سال 1343 و سپس عراق، اعضای جامعه مدرسین همگام با دیگر علمای مبارز و دانشگاهیان کوشیدند تا دایره مرجعیت امام خمینی (ره) را بگسترانند و نام او را زنده نگاه دارند و علیه رژیم افشاگری کنند.
مهم ترین فعالیت های جامعه مدرسین از زمان تبعید امام (ره) تا پیروزی انقلاب عبارت بود از:
- تماس با امام خمینی (ره) به هر طریق ممکن و اخذ رهنمود؛
- تماس با علما و مراجع قم و علمای بلاد و تقاضای حمایت از مبارزات؛
- تهیه اعلامیه در فرصتهای مناسب؛
- تکثیر و پخش اعلامیه ها در شهرستانها؛
- ایراد سخنرانی در مواقع لازم؛
- اعزام طلاب به شهرستان ها برای سخنرانی؛
- دعوت مردم به تعطیلی و شرکت در تظاهرات؛
- پخش عکس و رسانه امام خمینی و ترویج مرجعیت ایشان؛
- رسیدگی به اعتصاب کنندگان و خانواده زندانیان و تبعیدشدگان و شهدا؛
- صدور اعلامیه مبنی بر خلع محمدرضا شاه پهلوی از سلطنت و پیشنهاد تأسیس حکومت اسلامی در تاریخ 1357/9/21. (40)
این تشکیلات برجسته روحانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی با پذیرفتن مسئولیتهای کلیدی در تثبیت نظام جمهوری اسلامی نقش خود را در دفاع از اسلام، انقلای اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایفا می کند.

جامعه روحانیت مبارز

بخشی از عالمان مبارز و روحانیان انقلابی تهران که از سال 1341 به مبارزه انقلابی تحت رهبری امام خمینی پرداختند، با هدف حرکتی سازمان یافته تر به تدریج از سال 1352 فعالیت های مخفی خود را سامان داده (41) و رسماً در نیمه دوم سال 1356 با توجه به تجربیات گذشته و با هدف مبارزه سازمان یافته تر با رژیم استبدادی پهلوی و تأسیس حکومت اسلامی گرد هم آمدند و تشکیلات «جامعه روحانیت مبارز» را بنیان نهادند. آنان عبارت بودند از آیات شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید مفتح، شهید باهنر، مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای، موسوی اردبیلی، مهدوی کنی، هاشمی رفسنجانی، امامی کاشانی، موحدی کرمانی و عباسعلی عمید زنجانی. (42)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به اختلاف نظر بین اعضای جامعه روحانیت مبارز، جناحی از آن انشعاب یافت و «مجمع روحانیون مبارز» را در فروردین 1367 تشکیل داد. اعضای این انشعاب عبارت بودند از: حجج اسلام مهدی کروبی، سید محمود دعایی و حیدرعلی جلالی خمینی. (43)
پس از انشعاب، امام خمینی هر دو جناح را تأیید فرمود؛ چون به تعبیر ایشان، در اصول با هم مشترک بودند؛ ولی هریک برای رشد اسلام و خدمت به مسلمانان طرح و نظری داشتند که به عقیده خود موجب رستگاری است. (44)
بار دیگر بر این نکته پای می فشریم که جریان اسلامی به رهبری عارف و اصل امام خمینی (ره) و روحانیت انقلابی بزرگ ترین و عمیق ترین نقش را در هدایت مردم برای سرنگونی نظام کهنه 2500 ساله شاهنشاهی و برپایی نظام جمهوری اسلامی داشته است؛ امّا بسیاری از زوایای این فعالیت هنوز بر مردم و تاریخ مخفی مانده است.
تشکلهای بی نام و نشان شخصیتهای روحانی مسلمان و چهره های مبارز فراوانی از اقشار مختلف کشور در جامعه شهری و روستایی در پیشبرد انقلاب اسلامی نقش داشتند که شرح فعالیت آنها تحقیقات گسترده ای می طلبد.

پی نوشت ها :

1. امام خمینی (ره)، صحیفه نور، ج 21، ص 91.
2. سید حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، جلد اول، ص 657.
3. نک: امام خمینی (ره)، حکومت اسلامی، ص 201-202.
4. نک: امام خمینی (ره)، کشف الاسرار، ص 185-190.
5. سید حمید روحانی، بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی (ره)، ج 1، ص 657.
6. سید حمید روحانی، شریعتمداری در دادگاه تاریخ، ص 50-115.
7. یرواند اَبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص 436-439.
8. مطالب این صفحه از مصاحبه نگارنده با یکی از روحانیان انقلابی و مبارز زمان طاغوت اخذ شده است.
9. از نظر این گروه طلبه باید فقط درس بخواند، نمی بایست روزنامه مطالعه کند یا مثلاً ساعت مچی ببندد.
10. نک: بیانات حضرت آیت الله خامنه ای 68/11/9، 70/1/26 و 81/11/7.
11. صحیفه امام، ج 21، ص 281 و ج 20، ص 24.
12. همان، ص 278.
13. همان.
14. نک: همان، ج 11، ص 236 و ج 18، ص 314 و ج 21، ص 279.
15. نک شهید مرتضی مطهری، بحثی درباره مرجعیت و روحانیت.
16. از جمله این کتاب ها به «کجرویهای کسروی» اثر فرهنگ نخعی و «شکست کسروی» از سید نورالدین مجتهد شیرازی می توان اشاره کرد.
17. جریان ها و جنبش های مذهبی- سیاسی ایران، ص 163-164.
18. همان، ص 156-161.
19. همان، ص 162-163.
20. همان، ص 177-179.
21. نک: جریان ها و جنبش ها...، ص 190- 191. و مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، ش 2 تا ش 8 که خاطرات رهبر و اعضای آن بیان شده است.
22. همان.
23. نک: اسدالله بادامچیان و علی بنایی، هیئت های مؤتلفه اسلامی، ص 35.
24. همان، ص 136-154.
25. جریان ها و جنبش های مذهبی- سیاسی ایران، ص 185-189.
26. همان، ص 215-216.
27. نک: مجموعه بیانیه ها و اطلاعیه ها، ج 1، ص 13.
28. نک: تاریخچه گروه های تشکیل دهنده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، ج 1، ص 53-143.
29. نک: همان، سعدالله زارعی، روند کارکرد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، گزیده اخبار و تحلیل، ش 99، ص 7.
30. نشریه عصر ما، شماره 7، 1373/11/19، ص 6-7.
31. نک: لطف علی لطیفی، جامعه شناسی سیاسی احزاب، شماره (4)، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، ص 20.
32. همان.
33. همان.
34. همان.
35. نک: جریان ها و جنبش های مذهبی- سیاسی ایران، ص 317-321.
36. آیت الله خامنه ای، حدیث ولایت، ج 5، ص 302-304.
37. نک: فصلنامه یاد، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، سال اول، شماره 4، پاییز 1365، ص 23- 30.
38. نک: جریان و جنبش های مذهبی- سیاسی ایران، ص 335-337.
39. نک: تاریخچه فعالیت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سایت اینترنت file:// A: jameeh- files/ moarfi. htm.
40. پیشین.
41. نک: اساسنامه جامعه روحانیت مبارز مصوب 1386/8/22.
42. نک: صادق سلیمی بنی، جامعه شناسی سیاسی احزاب، ش 1، ‌جامعه روحانیت مبارز، ‌ص 62.
43. همان، ص 63.
44. امام خمینی، صحیفه نو، ج 21، ص 46-47.

منبع : مظفری( قنبری) ، آیت، (1341)، جریان شناسی سیاسی ایران معاصر، قم: زمزم هدایت ،
تعداد بازدید از این مطلب: 102
موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نعمت انقلاب

نعمت انقلاب
 

اشاره

به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ 13/12/80 جمعی از خواهران دانشجوی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اهواز با حضرت آیت اللّه مصباح دیدار کردند. ایشان در جمع آن‌ها درباره ارزش نظام اسلامی و مقایسه آن با پیش از انقلاب، علت مخالفت کشورهای استکباری با آن، ضرورت هوشیاری در حفاظت از آن و وظیفه نسل حاضر، بخصوص جوانان، نکات ارزشمندی مطرح کردند. حاصل این سخنرانی به محضر اهل معرفت تقدیم می گردد.

برقراری نظام مقتدر اسلامی؛ نعمتی بدون پیشینه

در این ایّام، مناسبت‌های متعددی هست که جا دارد درباره هر یک از آن‌ها در چنین محافلی بحث و گفتوگو شود. به نظر من، آنچه ضرورت بیشتری دارد که همه به آن توجه داشته باشیم این است که خدای متعال به مردم ما، به این ملت شریف و ولایتمدار ایران، در این دوران نعمتی عطا کرده است که نظیرش را به زحمت می توان در تاریخ پیدا کرد و آن برقراری یک «نظام مقتدر اسلامی» است که در رأس آن، جانشین امام زمان ـ صلوات اللّه علیه ـ قرار دارد و تمام ارکان این نظام باید اعتبار و مشروعیت خود را از ایشان کسب کند. چنین شرایطی را ما در دوران تاریخ خودمان سراغ نداریم. دولت‌های شیعی از همان زمان خلفای بنی عبّاس هم در ایران تشکیل شده اند، ولی دولت هایی پراکنده، آن هم به عنوان «تشیّع»; یعنی فقط به همین اندازه که رئیس حکومت شیعه بود یا بعضی از ارکان حکومت علاقه مند مذهب تشیّع و احکام اسلامی بودند; اما اینکه قدرتی مرکزی و فراگیر که رسماً بر اساس دین حکومت کند، در دوران تاریخ خودمان سراغ نداریم و این نعمت عظیمی است که، آن طور که باید و شاید، به اهمیت این نعمت نیندیشیده ایم.
انسان ارزش نعمتی را وقتی درک می کند که ضدّش را هم دیده باشد. انسان وقتی ارزش سلامتی را درک می کند که یک مریضی کشیده باشد؛ وقتی ارزش سیری را درک می کند که گرسنگی کشیده باشد؛ ارزش آب خنک را وقتی می داند که تشنه شده باشد، وگرنه انسانی که سیراب است و یک جا نشسته و هوا هم سرد است، بگویند یک لیوان آب سرد خنک چقدر خوب است، درک درستی از آن ندارد؛ چون هوا سرد است و احتیاجی هم به آب سرد نیست. یا اگر ـ خدای نکرده ـ انسان بیماری پیدا کند آن وقت می فهمد سلامتی چه نعمت ارزشمندی است!
شما ـ الحمدللّه ـ در دوران برقراری حکومت اسلامی زندگی می کنید و شاید همه یا بیشتر شما هم در همین دوران متولد شده باشید. دوران قبلی را ندیده اید که چه دورانی بود تا بدانید خدا چه نعمتی به ما داده است. خوب است گاهی از دیگران بپرسید که در آن دوران چه بر متدیّنان می گذشت و خدای متعال به برکت پیروزی انقلاب اسلامی، چه نعمت عظیمی به مردم ما داد و در سایه برقراری این نظام، چه به مسلمان‌های همه دنیا داد. این‌ها دو تا مطلب بسیار مهم هستند که هر قدر درباره شان بیندیشیم کم است.
اجمالا عرض می کنم: امروز در دانشگاه شما نماز خواندن، عبادت کردن، احکام دینی یاد گرفتن و حمایت از دین یک افتخار است؛ اما روزگاری بود که اگر کسی در دانشگاه صحبت از دین می کرد مسخره اش می کردند؛ اگر می خواست نماز ظهرش را در دانشگاه بخواند جرئت نمی کرد؛ چون دیگران به او می خندیدند و مسخره اش می کردند; می گفتند: تو هنوز نماز می خوانی؟ اُمّی هستی! دهاتی هستی! و مسائل دیگری که نه فرصت گفتنش هست و نه تاب شنیدنش. به هر حال، چنین دورانی بود.
از طرف دیگر، نه تنها در ایران اصلا امیدی نبود برای اینکه اسلام به عنوان یک قانون کشوری مطرح شود و کسانی به نام «دین» حکومت کنند، در سایر کشورهای اسلامی هم اصلا کسی خوابش را نمی دید.

ایثارگری‌های مردم مسلمان ایران؛ افسانه سازی‌های تاریخی!

اما وقتی چنین نظامی در ایران برقرار شد و این انقلاب به پیروزی رسید، مسلمان‌های کشورهای دیگر هم بیدار شدند و به خود آمدند; هم احساس عزّت و عظمت کردند و هم به فکر این افتادند که از ایران الگو بگیرند. علت اصلی مخالفت‌های آمریکا و کشورهای استکباری دیگر با این نظام هم همین ترسشان است که اگر این نظام در ایران پا بگیرد و رواج پیدا کند، کشورهای اسلامی دیگر هم هوس می کنند انقلاب کنند و منافع غرب، بکلی، به خطر می افتد. اینکه می خواهند این نظام را ـ به اصطلاح ـ به بن بست بکشانند و بگویند اسلام نمی تواند کشور را اداره کند، برای همین است که دیگران هوس نکنند انقلاب کنند. خوب، این نعمت نصیب ما شد و حتماً هم دیده اید و شنیده اید گل هایی در سایه این نظام پرورش یافتند; مردم چه فداکاری هایی کردند، چه ایثارهایی داشتند; در دوران انقلاب، پس از انقلاب، در دوران جنگ و دفاع مقدّس; چیزهایی که واقعاً در طول تاریخ کشور ما ـ با آنچه از تاریخ خودمان کم و بیش خبر داریم ـ به صورت افسانه جلوه کرد.
من به عنوان نمونه، یک مورد کوچک را می گویم: من وقتی طلبه شده بودم قدری با تاریخ اسلام آشنا بودم. یک داستان برای من بسیار شگفت انگیز بود و به صورت رؤیا جلوه می کرد که چنین چیزی چطور ممکن بوده است! و آن داستان حنظله غسیل الملائکه بود. ماجرا در جنگ «اُحد» اتفاق افتاد. جنگ اُحُد جنگی بود که درست در دروازه شهر مدینه ـ اکنون احد جزو شهر شده است ـ رخ داد. میدان جنگ مجاور شهر بود و چندان فاصله ای با آن نداشت. وقتی جنگ شروع شد مسلمان‌ها وارد صحنه شدند و سنگربندی کردند. جوانی بود به نام حنظله; جوان نورسته ای که از قراین برمی آید تازه به استقلال رسیده بود، فرض کنید حدود بیست سالش بود. این جوان تازه عروسی کرده بود. شب عروسی اش عده ای از مسلمان‌ها برای جنگیدن به جبهه احد رفته بودند. او شب را در مدینه ماند، طبق رسم هایی که بود ـ به هر حال ـ باید عروس و داماد در شب زفافشان همدیگر را ببینند. صبح با عجله به طرف میدان جنگ احد آمد، در حالی که فرصت نکرده بود غسل کند. در همان حال جنابت وارد میدان شد و به جنگ رفت و به شهادت هم رسید. پس از شهادت او، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمودند: می بینم فرشتگان آسمان را که حنظله را از جنابت غسل می دهند و به این مناسبت، او را «غسیل الملائکه» نامیدند; یعنی کسی که فرشتگان او را غسل دادند.
این داستان برای من عجیب بود که جوانی در آن زمان جوانی اش، در شب عروسی هنوز غسل نکرده بیاید وارد میدان جنگ شود. دست کم صبر می کرد دو ساعت بعد; مثلا، صبحانه ای می خورد، خودش را آماده می کرد، بعد به جبهه می رفت. این چه اشتیاقی بود که هنوز غسل نکرده به میدان جنگ رفت و شهید شد؟ این برای ما به صورت اسطوره جلوه می کرد که مگر می شود انسان این قدر به جهاد و شهادت اشتیاق داشته باشد و سر از پا نشناسد، آن هم شب عروسی اش؟
در دوران طلبگی، همیشه این داستان در ذهن من بود که چقدر مسلمان‌های صدر اسلام فداکار بودند! چقدر از خودگذشته بودند! در مقابل وظیفه جهاد، لذت‌های دنیا برایشان ارزشی نداشت! تا اینکه ماجرای دفاع مقدّس اتفاق افتاد و کسانی در این دوران، در کشور ما پیدا شدند که حنظله غسیل الملائکه به گرد پای آن‌ها هم نمی رسد. اگر ما یک نفر در تاریخ اسلام به نام حنظله غسیل الملائکه داریم، در دوران دفاع مقدس، صدها و هزارها جوان هایی داریم که حنظله باید خدمتگزار آن‌ها باشد، از لحاظ ایثار و شهادت طلبی و داستان‌های عجیبی که هر کدام آن‌ها درسی برای زندگی است، و این‌ها به برکت انقلاب و به برکت نَفَس حضرت امام(قدس سره)که به مردم خورد، روحشان را عوض کرد و آمادگی هرگونه فداکاری و شهادت طلبی پیدا کردند و عاشقانه به میدان جنگ رفتند.

جوانان کشور اسلامی؛ مقایسه وضعیت دوران دفاع مقدّس و پس از آن

از این نمونه‌ها زیاد شنیده اید. خوب است وقتی فرصتی پیدا می کنید این داستان‌های شهادت طلبی و ایثارگری‌های جوان‌ها را در دوران دفاع مقدّس بخوانید. این فرصتی بود برای اینکه استعدادهای نابی که در جوان‌های ما وجود داشت شکفته شود و با سرعت این‌ها رشد کنند. نمونه اش حسین فهمیده بود که امام (قدس سره) فرمودند: «رهبر ما آن نوجوان سیزده ساله است...»1اگر این انقلاب واقع نشده بود، این جریانات واقع نشده بود، فکر می کنید این‌ها کجا بودند؟ این جوان هایی که در میدان شهادت و سایر میدان ها، در میدان علم، تحقیق ـ الحمدللّه استعدادهای گوناگونی در این دوران شکوفا شد ـ و از جمله در ایثار و فداکاری و جهاد، اگر این انقلاب واقع نشده بود، این‌ها کجا بودند؟ این‌ها از همین بچه هایی بودند که امروز می بینید; جوان هایی که به مواد مخدّر آلوده می شوند، قاچاق فروش می شوند، در کوچه‌ها و خیابان‌ها ول هستند، دنبال رفتارهای ناهنجار هستند و چیزهایی که متأسفانه کم و بیش در گوشه و کنار مملکت دیده می شود، این‌ها به خاطر این است که شرایط فرهنگی عوض شده، محیط فرهنگی عوض شده به جای اینکه آن جور پرورش پیدا کنند و رشد کنند این جور انحطاط پیدا می کنند.
این مقایسه آن دو حال: از یک طرف، عظمت این نعمت را به ما نشان می دهد که نعمت انقلاب به وجود رهبری‌های حضرت امام(قدس سره) و آن حال و شور و هیجان و شوق و اشتیاقی که در مردم به وجود آمده بود چقدر ارزشمند بود و چه معجزه‌ها آفرید! و از یک طرف، وضعیت حال جوانانی این چنین! البته این‌ها چیزهای نادری است، ولی به هر حال، همین هم برای ملت شهید داده و انقلاب کرده خسران است که بعضی از جوان هایش را شما ببینید به جای اینکه به اوج شکوفایی معنوی و اخلاقی و روحی برسند در وادی دیگری وارد می شوند. این سیر صعودی و نزولی ـ که می توانید آن را به صورت یک منحنی ترسیم کنید ـ کم و بیش در همه جوامع وجود دارد.

صعود و نزول جوامع

بعضی جامعه شناسان چنین نظریه ای داده اند که اصولا هر جامعه ای یک سیر صعودی و یک سیر نزولی دارد و در نهایت، به انحطاط آن جامعه منتهی می شود تا از نو حرکت جدیدی در جامعه پدید بیاید و باز یک منحنی جدید صعودی رسم شود. حال این نظریه از نظر علمی صحیح است یا نه ـ به جای خودش ـ ولی تجربه تاریخی کم و بیش در همه جوامع چنین چیزهایی را نشان می دهد; یعنی وقتی یک حرکت معنوی و حرکت تکاملی در جامعه پدید می آید، اول رشد می کند و زود ترقّی می کند و به اوج خودش می رسد و پس از مدتی رو به انحطاط می رود; مثل فواره ای که بالا می رود، بعد سرنگون می شود.
در قرآن کریم هم مطلبی شبیه این معنا داریم: در سوره حدید می فرماید: (أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِاللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا یَکُونُوا کَالَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ) (حدید: 16) ترجمه آیه این است: آیا وقت آن فرا نرسیده است که مؤمنان دل هایشان خشوع پیدا کند، نرم شود، در مقابل یاد خدا دل هایشان فرو بشکند، خشوع پیدا کند و مثل گذشتگان از اهل کتاب ـ منظور یهود و نصاراست ـ نباشند که زمان طولانی بر آن‌ها گذشت و دل هایشان سخت شد (فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ) و قساوت پیدا کرد و بسیاری از آن‌ها به فسق و فجور گراییدند؟ حال گذشتگان را ترسیم می کند. که از این‌ها برمی آید که پیامبران آمدند آن‌ها را هدایت کردند و رشد معنوی دادند، ولی در اثر مرور زمان تغییر کردند. تعبیر قرآن این است که (فَطَالَ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ)، زمانی بر آن‌ها طولانی گذشت تا اینکه دل هایشان سخت شد. این شبیه همان معناست، گویا یک منحنی را ترسیم می کند که این‌ها اول رشد کردند و به کمالی رسیدند و بعد زمان که طولانی شد، آرام آرام دوباره رو به انحطاط برگشتند.

لزوم عبرت آموزی از تاریخ

البته این به معنای جبر نیست که بر انسان تحمیل شود، اما جریانی عبرت آموز است. جا دارد انسان با توجه به جریانات گذشته، که در اقوام سابق پیش آمده است مطالعه کند و از داستان‌های تاریخی عبرت بگیرد که مبادا به انحرافات آن‌ها دچار شود، بخصوص با توجه به یک مطلبی که در احادیث شریف آمده است: از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)شیعه و سنّی به سندهای متعدد نقل کرده اند که فرمودند: آنچه بر بنی اسرائیل گذشت بر شما هم خواهد گذشت; یعنی هر حادثه ای برای بنی اسرائیل در تاریخشان پیش آمد برای شما هم پیش خواهد آمد. بعد این جمله را اضافه کردند ـ جمله عجیبی است ـ اگر بنی اسرائیل وارد لانه سوسماری هم شده باشند شما هم وارد خواهید شد!2منظور این است که آن قدر جریانات تاریخی مشابه هم هستند که جا دارد انسان از گذشتگان و تاریخ گذشته درس عبرت بگیرد و مواظب باشد به چالش هایی که آن‌ها مبتلا شدند مبتلا نشود.
البته این‌ها هیچ کدام جبرآور نیست و رفع تکلیف هم از ما نمی کند، فقط برای این است که از گذشتگان عبرت بگیریم. اینکه خدای متعال وقتی به هر جامعه ای نعمت هایی می دهد، اول قدردانی می کنند، مثل مریضی است که تازه از بستر بیماری در آمده، قدر سلامتی را می داند. وقتی مریض است مدتی باید پرهیز کند، درد و ناراحتی تحمّل کند، با خود شرط می کند که اگر سالم شد دیگر مواظب باشد ـ مثلا ـ بد خوراکی نکند تا مریض نشود، یا خوب مسواک بزند و مواظب باشد تا دندان هایش خراب نشود. ولی پس از مدتی یادش می رود، چند وقتی که مزه سلامتی را چشید و کم کم به آن عادت کرد، با خود می گوید: اگر امشب مسواک نزدم مهم نیست... بعد از چندی دوباره همان قضیه تکرار می شود.
در مسائل اجتماعی هم چیزی از همین قبیل وجود دارد. کسانی که سختی‌های دوران پیش از انقلاب را کشیدند، اوایل انقلاب قدر این نعمت را دانستند، حاضر شدند برای حفظ این نظام، از همه چیزشان بگذرند. آن قدر مردم فداکاری کردند که داستان هایش خواندنی و شنیدنی است. انقلاب که پیروز نشده بود و شرکت نفت در اعتصاب بود، نفت پیدا نمی شد و در سرمای زمستان، مردم باید صف‌ها می کشیدند; نفت را جیره بندی کرده بودند. اما بعضی جوان‌ها همان نفت خودشان را به خانه فقرا، پیرزن‌ها و افراد ناتوان می بردند; خودشان سرما می خوردند و یک گالن نفتی که داشتند به همسایه ضعیفشان می دادند که او سرما نخورد. آن صحنه‌ها چقدر زیبا بود! یک ظرف نفت برای ما قیمت ندارد، اما تحمّل سرما و اینکه انسان ظرف نفتی را که سهم خودش است به همسایه پیرزنش بدهد، خیلی زیباست!

سیر صعودی ارزش‌ها و فرهنگ در کشور ما

از این صحنه‌ها زیاد بود. اوایل نهضت مردم قدر این انقلاب را خوب می دانستند، آن قدر مواظب بودند احکام شرعی درست رعایت شود که نمی دانم چه چیزی برای شما نقل کنم. اگر توهّم می شد که کسی در خیابان می خواهد یک رفتار ناهنجاری انجام دهد آن قدر چشم‌ها به او خیره می شد که خجالت می کشید. مردان حتی با خواهر خودشان در خیابان درست نمی توانستند صحبت کنند یا حرف بزنند یا بخندند; نکند کسی توهّم کند که ـ مثلا ـ زن مقابل او اجنبی است! آن قدر ارزش‌ها در جامعه مطرح شده بود که مواظب بودند ظواهر جامعه حفظ شود، ارزش‌ها محفوظ بمانند و تخلّفی از احکام شرع انجام نگیرد. اگر کسی با خانمش می خواست به جایی برود در خیابان با هم صحبت نمی کردند یا اگر صحبت می کردند خیلی مؤدبّانه، نه اینکه ـ مثلا ـ بخندند و با هم در خیابان شوخی کنند. این‌ها اصلا دیده نمی شد. این نشانه آن بود که مردم قدر این انقلاب را خوب می دانند. این قدر مواظب هستند که مبادا ارزش‌ها کم رنگ شوند. اما به تدریج، مثل انسانی که وقتی سالم می شود دوباره یادش می رود سلامتی چه نعمت خوبی است و پرخوری می کند، ناپرهیزی می کند، کم کم راه برای فراموش کردن ارزش‌ها و دستاوردهای انقلاب باز شد، کسانی از بازارهای سیاه زمان جنگ استفاده کردند، وارد کردن اجناس قاچاق شروع شد و از زمان جنگومسائل معنوی هم به صورت دیگری سوء استفاده شد.
به هر حال، نمونه‌های زیادی هست، برای هر کسی متناسب با زندگی خودش. مرزها شکسته شد و کار به جایی رسید که از بودجه همین خانواده‌های شهدا ـ که این‌ها در واقع، وارثان اصلی این کشور هستند ـ از بودجه متعلّق به ملتی که این همه شهید داده است، جوایزی تهیه می کنند به نام یک نهاد دولت اسلامی، هدیه می کنند به بعضی از اشخاصی که سوابق فاسدی در دوران رژیم گذشته و الان دارند! بعضی اشخاصی که سوابق فاسدی در دوران رژیم گذشته داشتند و الان هم در دوران انقلاب، در خارج از کشور یا در داخل، به کارهای ضدّ اخلاقی مشغول هستند، وقتی می آیند این‌ها را احترام می کنند و برایشان جشن می گیرند.

وظیفه ما در دوران افول ارزش ها

این یک سیر نزولی است که متأسفانه در زمینه ارزش‌ها و فرهنگ شروع شده است. اگر بخواهیم ادامه پیدا نکند اول باید خودمان را بپاییم که به این آلودگی‌ها مبتلا نشویم، حواسمان را جمع کنیم; نگوییم «این کار عیبی ندارد، مواظب آن کار باشیم!»، «بچه‌ها رفتند، ما هم نمی توانستیم نرویم; جلسه دوستانه ای بود!»، «همه فلان حرکت را انجام دادند، ما هم نمی توانستیم انجام ندهیم; زشت بود، دعوتمان کردند به فلان پارتی شبانه یا روزانه، توقّع داشتند. اگر نمی رفتیم پشت سرمان حرف می زدند!» این‌ها آغاز کار است. قطعاً وقتی باب بعضی مجالس باز شد و بعضی حرکت‌ها انجام گرفت، کم کم قبح گناه جلوی چشم آدم می ریزد; اول گناهان کوچک و ـ خدای نکرده ـ بعد به گناهان بزرگ کشیده می شود! اول خودمان را بپاییم که آلوده نشویم، دوم سعی کنیم دست دوستانمان را بگیریم که نلغزند. زمینه لغزش، بخصوص برای جوان، فراهم است، بیش از پیرمردها. پیرمردها اگر یک دوران چهل، پنجاه ساله عمرشان را با سلامت گذرانده باشند به زودی سقوط نمی کنند، ملکه شان شده است، عادت کرده اند به یک زندگی چهل، پنجاه ساله، زود تغییر مسیر نمی دهند. اما جوان زندگی اش و روحیاتش شکل ثابت نگرفته، دایم در حال نوسان است، امکان لغزش برایش خیلی بیشتر از سالمندهاست. اول باید خودمان را مواظب باشیم که نلغزیم، به آفت‌های انحرافی مبتلا نشویم، بعد هم سعی کنیم دست دوستانمان را بگیریم. هم در عمل و هم در گفتار، سفارش کنیم، یادآوری کنیم: (وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ)(عصر: 3) قرآن می فرماید: مؤمنان همدیگر را سفارش می کنند. فقط نباید یک گروهی آن‌ها را موعظه کند و آن‌ها فقط گوش شنوا داشته باشند، بلکه باید با همدیگر «تواصی» داشته باشند; یعنی طرفین به همدیگر نصیحت کنند. این نکته دوم: کسانی که هنوز نیفتاده اند مواظب باشیم نلغزند. سوم دست افتاده‌ها را بگیریم، بلند کنیم.
اول بنا شد مواظب باشیم خودمان نلغزیم; دوم دست دوستمان را بگیریم که نلغزند; سوم دست کسانی را که لغزیده اند بگیریم، بلندشان کنیم.
از سوی دیگر، باید سعی کنیم شرایط اجتماعی به گونه ای فراهم شود که نتوانند کسانی از این شرایط سوء استفاده کنند و علیه ارزش‌های اسلامی قدم هایی بردارند. این کاری عظیم است، وظیفه ای است بزرگ، ولی به هر حال، وظیفه واجبی است که به گردن نسل جوان است. صرف اینکه بگوییم در همه جوامع این جور چیزها پیش آمده است، این مجوّزی نمی شود که ما آن کارها را انجام بدهیم و در نتیجه، بلغزیم. درست است که مثل یک سنّت تاریخی می ماند که در همه جوامع، این سیر نزولی و صعودی وجود داشته است، ولی به هر حال، هیچ وقت تکلیف را از دوش کسانی برنداشتیم. این هشداری است که ما توجه داشته باشیم و بترسیم از اینکه خودمان مبتلا بشویم! چون نظیرش برای دیگران پیش آمده است. مواظب باشیم ما مبتلا نشویم! هیچ وقت این تجویز نمی کند که چون دیگران شدند، پس ما هم مبتلا می شویم.
قرآن این همه داستان گذشتگان را که نقل می کند، می فرماید این‌ها به عذاب‌ها و نکبت هایی مبتلا شدند: (وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ) (شعراء: 8) کسانی که مبتلا شدند برای این بود که بیشترشان ایمان به خدا نداشتند، به دستورات دین عمل نمی کردند. این معنایش آن نیست که شما مجاز هستید مثل ما بشوید; معنایش این است که شما مثل آن‌ها نشوید.

وظیفه ویژه نسل جوان در عصر حاضر

حاصل عرایضم این است: برکاتی در اثر این انقلاب برای ما حاصل شد، اعم از برکات اخلاقی که بخصوص جوان‌های ما رشد اخلاقی فوق العاده و ممتازی پیدا کردند و هم نظم و انضباطی که در کشور واقع شد و امنیتی که ایجاد شد و هم پیشرفت‌های علمی. وقتی جوانی فکر سالم داشت و محیط آلوده نبود، او بهتر می تواند درس بخواند، ولی وقتی بنا شد انواع و اقسام عواملی باشند که او را به مجالس ناهنجار دعوت کنند طبعاً فرصت و انگیزه انسان برای درس خواندن کم می شود. شاید یکی از دلایل اُفت تحصیلی در دوران‌های اخیر هم همین باشد که وسایل تفریح‌های ناسالم زیاد شده است؛ جوان‌ها به آن‌ها می پردازند یا حتی در خانه شان هم که نشسته اند بعضی فیلم‌ها یا احیاناً بعضی‌ها استفاده‌های نامناسب از اینترنت و چیزهای دیگر باعث می شود که کمتر به درس بپردازند و پیشرفت درسی شان کم بشود.
همین طور در زمینه سیاسی، ما به استقلالی رسیده ایم، به عزّتی رسیده ایم که بیان آن داستان مفصّلی است. ما در نظر مردم دنیا چقدر پست بودیم، ما را به حساب نمی آوردند، نوکر آمریکا بودیم، هر چه او می خواست می شد. اما پس از انقلاب، کشور قدرتی در مقابل قدرت آمریکا شد. ایران چنان عزّتی پیدا کرد که وقتی امام(قدس سره)سخنرانی می کرد رئیس جمهور آمریکا کارهایش را تعطیل می کرد و گوش می داد، ببیند امام چه می گوید. در معادلات سیاسی بین المللی، ایران جایگاه مهمی پیدا کرد. الحمدللّه هنوز هم تا حد زیادی این عزت برای ما در سطح بین المللی محفوظ است. این همه که آمریکا با ایران دشمنی می کند، باز می بینید ما در روابط دیپلماتیکمان، حتی با کشورهای اروپایی، موفقیت‌های بزرگی نصیبمان می شود، به کوری چشم آمریکا! ولی به هر حال، این‌ها در معرض خطر قرار دارند. اگر بخواهیم این عزّت در سطح بین المللی، آرامش و اطمینان خاطر در سطح روانی جوانانمان، پیشرفت‌های اخلاقی، معنوی، و همین طور پیشرفت‌های اقتصادی، علمی، اختراعات و بسیاری از چیزهایی که در دوران پس از انقلاب نصیب مردم ما شد، این‌ها هم محفوظ بماند و هم سیر صعودی داشته باشد، ما باید همّت کنیم. هیچ کس از خارج نمی آید این‌ها را برای ما تضمین کند. این بستگی به نسل جوان ـ بخصوص ـ دارد که در آینده همّت کند این ارزش‌ها را حفظ کند و خودشان راه را ادامه دهند و در جهت ارتقائش و تعالی اش همّت بگمارند، زحمت بکشند و این حرکت تکاملی را ادامه دهند.
اما اگر روحیه راحت طلبی، تن آسایی و تنبلی در ما پیدا شد یا روحیه وازدگی، عدم استقلال، تقلید کورکورانه از دیگران و چیزهایی از این قبیل، همه این‌ها در معرض خطر قرار می گیرد. خدا هیچ ضمانتی نکرده است نعمت هایی را که به مردم می دهد الی الابد حفظ کند. مادام که خودشان در جهت حفظ آن نعمت‌ها فعالیت می کنند، خدا هم کمک خواهد کرد. اما اگر خودشان نخواستند، خدا آن‌ها را برایشان حفظ نخواهد کرد.
ما از یک سو، باید برکات این انقلاب را همیشه به خاطر داشته باشیم و خدا را شکر کنیم که در چنین زمانی زندگی می کنیم که به برکت خون‌های شهدا، امنیت، آسایش و وسایل تکامل معنوی برایمان فراهم شده است، و از سوی دیگر، باید نگران این باشیم که مبادا در اثر ناسپاسی‌ها و کفران نعمت، این نعمت‌ها از دستمان برود! به هر حال، دغدغه انجام وظیفه داشته باشیم که آیا تکلیفی را که به عهده ماست و خدا از ما می خواهد، درست انجام می دهیم، یا خدای نکرده ـ کوتاهی می کنیم؟
این ایام که ایّام تجدید میثاق با ولایت است، عید ولایت، و پیروزی انقلاب اسلامی است، باید برای ما هم عید میثاق جدیدی باشد. خاطره این حوادث وقتی تکرار می شود، بزرگداشت خواطر گذشته که به نام «عید» یا به نام‌های دیگری در طول تاریخ می ماند، برای این است که نظیر آن حوادث را ما در زندگی خودمان داشته باشیم و از برکاتش استفاده کنیم.
جا دارد در ایّام پیروزی انقلاب اسلامی و در زمانی که ارزش‌ها و هنجارهای دینی احیا گردید، شکرگزار این نعمت باشیم و با خدای خود پیمان ببندیم که شکرگزار نعمت‌های الهی باشیم. در این ایّام، باز تجدید میثاق کنیم که پیرو ولایت باشیم. این خاطره را همیشه در ذهن خودمان تجدید کنیم. ما امروز باید فرمان رهبرمان را به جای فرمان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از جان و دل گوش کنیم و سعی کنیم در راه دستاوردهای انقلاب و ارزش‌های اسلامی و اطاعت از مقام رهبری از هیچ چیزی مضایقه نکنیم.

پی نوشت:

1ـ امام خمینی، صحیفه نور، ج 14، ص 60، سخنرانی 22 بهمن 1359.
2ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 60، ص 126، روایت 14، باب 32.

تعداد بازدید از این مطلب: 47
موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مضامین قرآنی و متون دینی در شعر انقلاب

مضامین قرآنی و متون دینی در شعر انقلاب

  بین کلام مقدس قرآن کریم و ادبیات فارسی، در ادوار مختلف همواره پیوندی خاص وجود داشته و این پیوند در شکل ها و ابعاد گوناگون خود را نشان داده است.
از این منظر، جلوه های الهی و آموزه های اسلام و فرهنگ دینی ما که متأثر از قرآن است، در شعر فارسی متنوع گسترده است؛ از حضور مستقیم آیات قرآن گرفته تا غیرمستقیم ترین اشارات قرآنی، که شاعرانه ترین ذوق ها آن را به نظم کشیده و بی تردید حضور روشن و آسمانی قرآن و پیوند با مبانی اصیل آن، یاریگر شاعران در این عرصه بوده است.
این تجلیات که از همان روزهای آغازین، همراه و همپای شعر فارسی بوده و بعدها تبدیل به ماهیت جدایی ناپذیر آن شده، در طول تاریخ شعر فارسی سیری تکاملی داشته و از این رو مرور و سیر این تحول، خود مبحثی درازدامن و قابل بررسی است؛ تا آن جا که می تواند هر موضوع آن، مقدمه و در واقع دستمایه ی خاص یک تحقیق مفصّل و عمیق باشد.
از این منظر ناگزیر خواهیم بود تا در مجالی که این روند فراهم می آورد، به مرور بخشی از اشارات قرآنیِ طرح شده در این گستره بپردازیم.
از آن جا که موضوع مذکور، در شعر تعدادی از شاعران پیشین و معاصر نمود بارز و قابل توجهی داشته و دارد، قبل از پرداختن به شعر دوران انقلاب اسلامی و دوره ی پس از آن، به معرفی، نقد و ارزیابی این موضوع در شعر می پردازیم.
در این بخش با صرف نظر از دوره بندی های خاص و جایگاه زمانی شاعران، حضور آیات قرآن و مضامین آن را در شعر فارسی بررسی می کنیم. چرا که به رغم تعلّق خاطر و توجه شاعران- چه متقدمین و چه معاصرین به این نکته ی ارزشمند- صرفاً در شعر عده ی معدودی چون: سنایی، حافظ، مولانا، سهراب و... بهره مندی هایی نیک از آن، چه در معنا و چه در صورت، انجام گرفته است.
شواهد و امثله ی شعری در آن حد نیست تا در این مجال مختصر، بتوانیم با دستی گشاده و با مرزبندی های زمانی برای هر شاعر، این گونه را در زمان همان شاعر ارزیابی کنیم. از این رو نمونه هایی از اشارات قرآنی را از شاعران پیشین، که خود آموزگار سرایندگان معاصرند، در کنار شاعران معاصر به معرفی و ارزیابی می گذاریم.
در ابتدای این نوشتار، لازم می دانیم تا جوانب ادبی حاضر در قرآن و عظمت این کتاب را از منظر معیارهای هنری بررسی کنیم.
قرآن مقدس، کتابی است که البته در هیچ یک از قالب های ادبی موجود بین انسان ها نمی گنجد؛ به طوری که نه می توان آن را شعر دانست، نه داستان و نه از نوع قطعات ادبی و نثرهای مسجّع. در عین حال می توان بسیاری از فنون و آرایه های موجود در قالب های مذکور را در قرآن سراغ گرفت.
قرآن کریم، هم از متون شعری بهره مند است، هم حاوی داستان های آموزنده ی بسیاری است و هم از ویژگی های خاص نثرهای ادبی برخوردار. داستان قرآن از لحاظ فنونِ داستان گویی بسیار ویژه و درخور است. به ویژه داستان حضرت یوسف که آن را «احسن القصص» قرآن، نامیده اند.
نکات ادبی و بلاغی قرآن، از دیرباز توجنه صاحب دلان و اهل ادب فارسی و عربی را متوجه خود کرده است. بسیاری از علمای بلاغت، آثاری پیرامون جوانب هنری قرآن تألیف کرده اند.
کاربرد اشارات قرآنی، متون دینی و ادعیه، در شعر انقلاب و دفاع مقدس، از دیگر نکات قابل توجهی است که شاعران به بررسی و بهره مندی آن، در سروده های آیینی خویش پرداختند. کیفیت این کاربرد بیشتر نقل فرازهایی از آیات الهی و مضامین و موضوعات قابل پیوند با شعر این دوران است.
در این قسمت، به نمونه هایی از کاربرد بشارت های الهی و ادعیه را که برگرفته از قرآن کریم و متون دینی و مذهبی در شعر انقلاب و دفاع مقدس می باشد، مراجعه می کنیم:
در منتهای صبر و ستیز
باید دانست
که در مقام قادر یکتا
قدرت وجود ندارد!
یگانه ابرقدرت اوست
سود اگر جنگ افروزد
قداره بندهای غاصب وطن و مال
مستکبرند، نه قدرتمند
و باید دانست
مطیع حاکمیت غیب اند
و دستنبندهای الهی
در وعهده ی مقرر
نزدیک می شود؛
به دست های مجرم شیطان
به دست های دشمنی با قرآن!(1)
به طور کلی از مهم ترین مشخصه های محتوایی و طرز تفکر در سروده های یاد شده، اشاره به بشارت های الهی، مبنی بر فتح و پیروزی راستین مؤمنان است. جدال حق و باطل و غلبه ی قطعی و نهایی حق در برابر آن در شعر انقلاب و دفاع مقدس بازتابی ویژه دارد.
نمونه هایی دیگر از این کاربرد معنوی در شعر را، که باز هم به نوعی مضامین و اشارات قرآنی در شعر مورد توجه قرار گرفته، مرور می کنیم.
در این شعر که در قالب رباعی است، شاعر اشاره ای مختصر به موضوع «کتاب»، «حدید» و «میزان» در قرآن داشته و پیوند خردمندانه و شاعرانه این سه، با آن چه در اندیشه ی شاعر می باشد، در خور توجه است.
این طرفه دلیران و مجاهد مردان
تعبیر «کتاب» اندو «حدید» و «میزان»
تندیس نبرد و اسوه ی ایمانند
یک دست تفنگ و دست دیگر قرآن (2)
کاربرد و نقل آیات موجود در متون مقدس دینی، که به نوعی سنت توسل و ادعیه در جبهه های دوران دفاع مقدس بود، از دیگر مضامین تشکیل دهنده ی شعر آیینی انقلاب و دفاع مقدس است.
از آنجا که بحث دعا و توسل در این مضامین به نیکی مطرح می باشد، به نوعی تحسّر شاعر از عدم توفیق در هم رکابی با دلیر مردان ساحت نبرد، و نیز کاروان شهیدان مشهود است.
...امشب از این کوی بن بست، با چشم دل می توان رست
روشن چراغ دل و دست با نور «اَمَّن یُجیب» است
با اشتیاق زیارت یاران همدل گذشتند
انگار تنها دل من از عاشقی بی نصیب است (3)
بهره مندی از آیات الهی، احادیث و روایات، نه تنها در شعر آیینی انقلاب و دفاع مقدس مورد توجه شاعران قرار گرفته، بلکه در غالب موضوعات شعر آینی این توجه ویژه دیده می شود؛ آن گاه که شاعران در هر دوره ای با این آثار مقدس و آموزه های اصیل و معنوی آن قرابت داشته و از آن الهام گرفته اند، آثار و سروده هایشان نیز متأثر از این حقایق گردیده و به سمت و سوی مضامین ارزشمند گرایش یافته و نهایتاً از قدرت ماندگاری و اصالت معنوی و مذهبی خاصی، برخوردار شده است.

پی نوشت ها :

1. طاهره صفارزاده، دیدار صبح، انتشارات پارس کتاب، چاپ سوم، تهران، 1385/ف ص65 .
2. سید حسن حسینی، همصدا با حلق اسماعیل، انتشارات حوزه ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، تهران، 1363، ص152 .
3. علی رضا قزوه، همان کتاب، ص14 .

تعداد بازدید از این مطلب: 53
موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


خفیانه


خفیانه

شهید سید محسن حسنی

پدرش مدّاحی و نوحه خوانی می کرد. به همان بهانه، دوران انقلاب از ساعت دوازده شب به بعد، در جلسات مخفیانه حضور داشت. بعضی اوقات «محسن» را هم با خودش به این جلسات می برد. در همان زمان، پدرش رساله ی امام (ره) را به زحمت تهیه می کرد و «محسن» آن را توزیع می کرد. شب ها نوار سخنرانی حضرت امام (ره) را در نجف، گوش می دادیم. یک بار موقع گوش دادن سخنرانی امام (ره) گفت: «چه حرف هایی «آیت الله خمینی» درباره ی شاه می زند؟ مردم چرا می گویند مرگ بر شاه؟»
دستپاچه شدم و گفتم: «محسن جان! این حرف ها را جایی نزنی اگر بفهمند ما را اعدام می کنند.»
سال پنجاه و شش بود. سابقه نداشت دیر به منزل بیاید. خیلی نگرانش بودم. آن شب، چندین بار تا سر کوچه رفتم و بی نتیجه برگشتم. با صدای زنگ خانه، هراسان دویدم. «محسن» بود سر و صورتش قرمز و عرق کرده بود. نفسش بالا نمی آمد.
گفتم: «محسن جان! کجا بودی؟ چی شده؟»
با دست اشاره کرد که لحظه ای به او اجازه دهم تا ضربان قلبش پائین بیاید. شربتی درست کردم و جلویش گذاشتم.
- «محسن جان! چرا پریشانی؟»
مقداری از شربت را سر کشید و گفت: «مادر جان! فلکه ی آب بودم. چند نفر از مردها دور هم نشسته بودند و درباره «آقای خمینی» و «شاه» صحبت می کردند. شنیدم که «شاه» چه بدی هایی در حقّ مردم کرده است.
«یکی می گفت، «قم» شلوغ شده. یکی دیگه می گفت، که می تواند با دولت بجنگد؟ با زبان که نمی شود، جلوی اسلحه را گرفت. یکدفعه این حرف ها را که شنیدم، دستم را بلند کردم و هر کدام به سرعت از آنجا دور شدند. داشتم آنها را نگاه می کردم که دیدم مأموری با اسلحه به طرفم می آید. تمام قدرتم را در پاهایم جمع کردم و تا می توانستم دویدم. توی خیابان از این کوچه به آن کوچه، وقتی چندین کوچه، پس کوچه را پشت سر گذاشتم، مأموری جلویم ظاهر شد. با چشمانی از حدقه درآمده به من زل زد و گفت: « کجا؟» من که به شدت نفس نفس می زدم، با ضربه ی سیلی مأمور، برقی جلوی چشمم ظاهر شد؛ دیدم به پشت سر نگاه می کند. نگاهش را دنبال کردم؛ همان مأمور اولی بود. تا از راه رسید، پس گردنی محکمی به من زد. بعد هم چند سیلی نثارم کرد و گفت: «این حرف ها را کی به تو یاد داده پدر سوخته؟»
قیافه ی مظلومانه ای به خود گرفتم و گفتم، هیچ کس. آن مردها جمع شده بودند. من هم چون این شعار را از روی دیوار خوانده بودم، همین طوری از دهنم پرید.
مأمور اولی به دومی چشمکی زد و گفت: «خانه ات کجاست؟ باید برویم پدر و مادرت را به ما نشان بدهی.»
می دانستم اگر چیزی بگویم، آقاجان را می گیرند و شکنجه می کنند. دستم را روی صورتم که از درد می سوخت، گذاشتم و گفتم، آقا پدر و مادرم آنقدر «شاه» را دوست دارند که اگر بفهمند همچین حرفی زدم، حسابم را می رسند. به خصوص «آقاجانم» اگر بفهمد، تیکه بزرگم گوشمه.
مادرم هم پیر و مریض است، توی خانه خوابیده. اگر بفهمد دیگر ناهار و شام به من نمی دهد. مأمور دومی به اولی اشاره ای کرد. سرشان را به هم نزدیک کردند در گوشی صبحت کردند. نمی دانستم بخندم یا عصبانی باشم. بعد از مکثی کوتاه، یکی از آنها رو به من کرد و گفت: «این دفعه تو را بخشیدیم. اما اگر باز هم از این غلط ها بکنی وای بر حالت!»
مثل پرنده ای که از قفس آزاد شود، از آنجا تا منزل دویدم. چند بار به پشت سرم برگشتم و نگاه کردم، نمی خواستم آدرسمان را بفهمند.»
حرفش که به اینجا رسید، دستی به سرش کشیدم و گفتم: «فدایت بشوم! حتماً خیلی ترسیدی!»
تا ته شربت را سر کشید و گفت: «نه! برای چه بترسم؟ چه کارم می توانستند بکنند؟ فقط غصه ی شما را می خوردم می ترسیدم «آقاجان» را بگیرند و زندانی کنند!»(1)
در محضر امام

هید شیخ علی مزاری

هنگامی که رهبر معظم انقلاب در ایرانشهر در تبعید به سر می بردند، با چند نفر از دوستان دانشجو به محضر ایشان رسیدیم و پرسیدیم که چه چیزی لازم دارید. فرمودید: «آیت الله کفعمی و حاج آقا مزاری تدارکات لازم را می رسانند. دیگر نیازی نیست و از شما ممنون هستیم.»
***
خاطرم هست خبر اتمام تبعید حضرت آیت الله خامنه ای در ایرانشهر به ما رسید و شنیدم که ایشان قبل از عزیمت به تهران به زاهدان می آیند. شهید مزاری با پخش این خبر از عموم مردم جهت استقبال از ایشان دعوت می کردند. پس از تشریف فرمایی مقام معظّم رهبری به زاهدان مراسمی در مسجد جامع برگزار گردید و پیش از سخنرانی مقام معظّم رهبری شهید مزاری طی سخنانی به ایشان خیر مقدم گفتند و از آزادی ایشان ابراز خرسندی نمودند.
***
زمان انقلاب از قم اعلامیه می آوردیم. من یکسری اعلامیه آورده بودم که در میان آنها تصویر حضرت امام نیز بود. حاج آقا امر به توزیع اعلامیه ها و نصب تصاویر نمودند. من نیز اقدام نمودم و یکی از تصاویر را در مغازه ی خیاطی باجناقم نصب کردم. نیمه های شب ساواک آن مغازه ی خیاطی را به آتش کشید. من با ناراحتی به نزد حاج آقا رفتم و جریان را برای ایشان تعریف نمودم. ایشان فرمودند: «ناراحت نباشید در راه حق از این مسائل زیاد پیش می آید. باید مبارزه کرد.»
***
در سال 1356 وقتی از سفر حج برگشته بودند، به بهانه ی برنامه استقبال از حجاج، به همراه تعدد زیادی از حجاج و استقبال کنندگان تظاهراتی به راه انداختند. وقتی جمعیت به خیابان مصطفی خمینی رسید، درحالی که شعارهایی چون: «الله اکبر»، «نصر من الله و فتح قریب» سر می دادند، به محاصره ی سربازان گارد درآمدند. جمعیت وارد منزل شد و شهید سبزکار، تصویری از حضرت امام را داخل اتاق نصب کرد. فرمانده شهربانی که بعداً اعدام شد، نزد مرحوم آیت الله کفعمی رفت و خواستار آرامش و تعطیلی مراسم شد. مرحوم آیت الله کفعمی با وی برخورد تندی کرد و به او گفت: «این مراسم جزو تعظیم شعائر اسلامی است.»
مراسم مدّتی در منزل به طول انجامید و نیروهای شهربانی جرأت برخورد پیدا نکردند.
***
یکی از خاطرات جالب من در زمان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی سخنرانی شجاعانه حاج آقا در مسجد امام زمان (ع) زاهدان است. ایشان در این سخنرانی که همزمان با تاسوعا و عاشورا بود، مسائل منجر به تبعید حضرت امام (ره) را مطرح کردند و همین طور می کوشیدند چهره ی منحوس حکومت پهلوی را افشا کنند که مأموران مسلح نظامی و همچنین تعدادی از چماق داران طرفدار رژیم مسجد را به محاصره درآوردند. امّا ایشان همچنان به سخنرانی خویش ادامه دادند. تا اینکه (گارد) به مسجد حمله کرد و با پرتاب گاز اشک آور به داخل مسجد، مردم متفرّق شدند. هنگامی که حاج آقا از مسجد بیرون آمدند، مراسم سخنرانی تبدیل به تظاهرات گردید، که پیشاپیش جمعیت تعدادی از علما و به ویژه حاج آقا مزاری در حرکت بودند و ندای «الله اکبر» راهپیمایان در خیابان طنین انداز شد.
***
در روزهای قبل از پیروزی انقلاب که تعداد زیادی از علما و بزرگان در شهرهای استان تبعید بودند، به همراه حاج آقا و در معیت حضرت آیت الله کفعمی برای احوالپرسی بزرگواران تبعیدی می رفتیم. آن روزها بزرگانی همچون مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای، آیت الله طالقانی، آیت الله خزعلی، آیت الله صلواتی، راشدی یزدی و مروارید در شهرهای مختلف در تبعید به سر می بردند. شهید بزرگوار از افرادی بود که در رسیدگی به امور این عزیزان و رفع حوائج آنان سعی و تلاش فراوان داشت و می کوشید این بزرگواران احساس غربت نکنند.(2)
بچّه های مبارز

شهید مرتضی زارع

روز بیست و یکم بهمن ماه، مردم به پادگان ها و مراکز نظامی رژیم شاه حمله کردند. صدای تیراندازی در نقاط مختلف تهران به گوش می رسید. آن روز به همراه مرتضی و عدّه ای از بچه های مبارز محل، قصد داشتیم کلانتری چهارده را تصرّف کنیم. روز قبلش نشسته بودیم و نقشه کشیده بودیم که چگونه به کلانتری حمله کنیم. آن روز هیچ سلاح گرمی نداشتیم. به جز چند نفر از بچه های محل که قمه داشتند و چند نفری نیز چاقو و چوب دستی آورده بودند، بقیه مان دست خالی بودیم. در صفوف فشرده به طرف ساختمان کلانتری هجوم بردیم. مأموران مستقر در مقابلِ کلانتری وقتی ما را دیدند، رگبار بستند. عقب نشستیم و بعد از نیم ساعتی دوباره به طرف ساختمان کلانتری حمله کردیم. باز صدای تیر اندازی و شلیک گاز اشک آور در خیابان پیچید. دو نفر از بچه های محل، بر اثر تیراندازی مأموران شهید شدند. بعد از شهادت آنان، منسجم تر شدیم و با خود عهد بستیم، هر طور شده بایستی کلانتری را به تصرّف درآوریم. در همین موقع چند نفری از جوانان مبارز از محلّه های دیگر به ما پیوستند.
آن ها با خود کوکتل مولوتوف آورده بودند. کوکتل مولوتوف را بین بچّه ها توزیع کردیم و در نقاط مختلف به طرف مأموران پرتاب کردیم. درگیری ساعت ها ادامه داشت. تا در ساعت ده شب آن روز کلانتری را تصرف کردیم. در روز 22 بهمن ماه سال 57 مردم به خیابان ها ریختند و کار رژیم شاه را تمام کردند.
***
روز دوازدهم بهمن ماه سال 57 بازوبندهای انتظامات را بر بازوهایمان بستیم و در محل های تعیین شده مستقر شدیم. قبل از حرکت همه در خانه هایمان غسل شهادت کردیم. من و «مرتضی» و عدّه ای از دوستانمان به طرف محل مأموریت رفتیم. از میدان «منیریه» تا چهارراه «امیر بهادر» به فاصله ی چند متر از هم ایستادیم و به انتظار ماندیم تا امام بیاید. آن روز مردم همه خوشحال بودند. نقل و شیرینی پخش می کردند و برای استقبال از امام به گل فروشی ها می رفتند و گل می خریدند. تا این که هواپیمای امام به زمین نشست. جمعیّت به استقبال امام رفت. امام پس از عبور از خیابان های تهران، به همان مسیری که ایستاده بودیم رسید. مردم با خوشحالی برای امام دست تکان می دادند.
ازدحام جمعیّت آنقدر زیاد بود که به نظر می رسید کنترلشان مشکل باشد. اما با کمک مردم دست ها را زنجیر کردیم تا این که ماشین امام از مسیر تعیین شده عبور کرد و به طرف بهشت زهرا رفت.(3)3)

پی‌نوشت‌ها:

1- جرعه عطش، صص 56 تا 59 - ص 60.
2- فریاد محراب، صص 89- 77.
3- در مسیر هدایت، صص 27.

تعداد بازدید از این مطلب: 48
موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ریزش حامیان و خیزش مخالفان

ریزش حامیان و خیزش مخالفان

مقدمه

وقوع یکی از بزرگترین انقلابهای اجتماعی و سیاسی در ایران از مهم ترین حوادث جهانی در قرن بیستم بوده است. در این انقلاب حکومتی پنجاه ساله با چنگالهای آهنین و همراه با حمایتهای سیاسیو امنیتی و نظامی ایالات متحده آمریکا، اسرائیل و غرب، سرنگون شد و ساختارهای سیاس یو امنیتی ساخته شده توسط رژیم پهلوی و آمریکا فرو ریخت و رهبری انقلاب اسلامی و مردم با تلاش بسیار سعی کردند تا ساختارهای نوینی را بنا نهند.
در مسیر تحول نظام سیاسی از سلطنت و شاهنشاهی به یک نظام جمهوری مبتنی بر قوانین اسلایم، انقلاب با مشکلات و کشاکشهای گوناگون داخلی و بین المللی مواجه شد که در عین حال با سختکوشی و صبوری به همراه پذیرش مخاطرات گسترده، که منتهی به شهادت بیش از 260 هزار نفر در جنگ تحمیلی شده بود. محدودیتهای اقتصادی و نابسامانی در عرصه اقتصادی و آسیبها و تحولات مختلف اجتماعی ناشی از تحول دیدگاههای سیاسی و اجتماعی در خانواده ها و صف بندیهای جدید سیاس یو اجتماعی و ورود در عرصه جدیدی از زندگی و تلاش طبقات پایین تر جامعه، نیز از تبعات آن بوده است.
در این میان، ملت ایران با وجود هوشمندی، وارد یک مبارزه طولانی برای این تحول انقلابی شده، آن هم درست در حالی که، رهبران سیاسی و مذهبی مخالف رژیم پهلوی عموماً از فرهیختگان و متفکران جامعه ایران بوده اند. (به همنی خاطر پذیرش مخاطرات همراه با آگاهی و اطلاع از پیامدهای آن بوده است.) و نسل جوان از مبارزان سیاسی نیز غالباً از میان قشر تحصیلکرده دانشگاهی و حوزه های علمیه، نظیر دانشجویان و طلاب و یا معلمان و دانش آموزان برآمدند و مهم تر اینکه، تحول انثلابی در ایران نهایتاً توسط قاطبه مردم به ثمر رسید و گروههای پیشتاز مبارزه سیاسی نظیر روحانیت و فعالان سیاسی علی رغم نقش پیشتازی تمام کننده واقعیت تحول انقلابی نبوده اند و نقش تعیین کننده نهایی و تمام کننده انقلاب، به عهده ملت و مردم ایران به معنی واقعی آن، یعنی تمام اقشار و گروههای شکل دهنده یک ملت بوده است. این گفته بدان معنا نیست که همه مردم ایران موافق این تحول و انقلاب بوده اند. طبیعی است که بخشی از جامعه نیز به دلایل مختلف خواهان حفظ وضوع موجود بوده باشد. دلایل آن هم می تواند مسایل مختلفی باشد که در جای خود محل بحث و گفتگو خواهد بود.
ما در این نوشتار با لحاظ کردن عمده مباحث مطروحه جامعه ایران در شرایط انقلاب و مسائل حاکم بر آن به این موضوع خواهیم پرداخت که چرا جامعه ایران حکومت سلطنتی محمدرضا پهلوی را قابل اصلاح و ترمیم ندانست و تنها به تغییر کامل آن و فروریزی ساختارهای آن رضایت داد؟ این در حالی بود که آمریکا و غرب به شدت حامی این حکومت و مخالف هر گونه تغییری در ایران بوده اند و تنها تغییراتی را بر می تابیدند که همسو و هماهنگ با منا فع آنان بوده باشد.
در این بررسی به علل ناکارآمدی حمایت آمریکا از رژیم پهلوی خواهیم پرداخت و به این سوال پاسخ خواهیم گفت که آیا غرب و آمریکا با تغییر در ایران موافق بوده و یا مخالف آن؟ و منافع ملی و قدرتهای جهانی چه نقشی در این کشاکمش بین ملت و دولت حاکم بازی کرده است؟ به این نکته توجه خواهیم کرد که چگونه وزنه تعادل نیروهای هوادار حاکمیت پهلوی نتوانست وزن سنگین مخالفتهای فداکارانه انقلابیون مسلمان را تحمل نماید و تلاشهای ایالات متحده امریکا در متوازن نمودن قوای سیاسی به نفع منافع امنیتی و سیاسی و صوری حاکمیت و حفظ چارچوبه اصلی آن بوده است، ناکام ماند و انقلاب اسلامی مردم ایران عملاً تمایم پایگاههای قدرت ایالات متحده به عنوان استعمار و قدرت خارجی و حاکمیت پهلوی ها به عنوان استبداد داخلی را در هم نوردید و راهی نو را در زندگی مردم ایران آغاز کرد.

حاکمیتها و حامیان و مخالفانشان

شکل گیری هر حاکمیتی، خواه ناخواه، بر اساس حمایت بخشی از مردم یک جامعه استوار است. این حمایت ممکن است مبتنی بر اعتقاد و باور باشد و یا ناشی از درک منفعت و یا ناشی از پذیرش واقعیتی به نام ضرورت وجود حکومت و امنیت. در هر صورت بخش حامی هر حکومتی بار اصلی حفظ آن حکومت را بر دوش می کشد.
در مقاطه مقابل عده ای نیز ممکن است با آن حکومت در تعارض و تخاصم باشند. این تعارض و تخاصم نیز ممکن است بر اساس اعتقاد و یا منفعت بوده باشد. یعنی اینکه مخالفان حکومت بر اساس باورهای ایمانی و اعتقادی به انحراف و ستمگری و تعارض حاکمیت با اعتقادات آنان ، با آن به مخالفت بر خیزند و یا آن که منافع سیاسی و امنیتی- اقتصادی خود را در مخالفت با آن حکومت و روی کار آمدن قدرتی دیر که مورد رضایتشان است، ببینند. از طرف دیگر عده ای نیز ممکن است با ترکیب و آمیزه ای از مخالفتهای اعتقادی و سیاسی و انتفاعی به مخالفت با حکومت بپردازند. یعنی اینکه جمعی نیز هستند که ممکن است در مسیر مبارزه با حاکمیت جمع بین باورهای اعتقادی و سیاس یو منفعتهای ویژه ناشی از تغییر را خواستار باشند. در میان مخالفان و موافقان حکومت همیشه گروه گسترده ای حضور دارند که کمتر در شرایط فعال سیاسی یک جامعه عمل می نمایند. این گروه خود از محورها و پایه های عمده تحول در یک کشور محسوب می شوند؛ چرا که رویکرد این گروه گسترده به سمت هر کدام از حامیان و یا مخالفان حاکمیت به طور جدی در تغییر و یا تعیین سرنوشت سیاسی مرثر است.
با در نظر گرفتن فروض کلی بالا ما بر این باوریم که چند گروه عمده در یک جامعه سیاسی در ارتباط با حکومت قابل شکل گیری و تعریف است که عبارت اند از:
1- حامیان که خود مشتمل بر سه شاخه زیر هستند:
الف) حامیان فداکار؛
ب) حامیان فعال؛
ج) حامیان عادی؛
2- بی طرفها؛
3- ناراضیان؛
4- مخالفان؛ که مشتمل به سه شاخه ذیل می باشند: عادی، فعال، فداکار.
برای روش شدن بهتر بحث، به توضیح مبسوط این گروهها می پردازیم.

1. گروه حامیان

حکومتها بر اساس اتکا به حمایت حامیان خود استوار هستند و تنها در سایه حمایت جدی حامیان خود ایفای نقش می کنند. صرفنظر از هر گونه بار ارزشی، این حامیان در واقع استخوان بندی و شاکله یک حاکمیت را تشکیل می دهند و اساساً حامیان یک حاکمیت از خود حاکمیت قابل انفکاک نیستند.
معذالک این حمایت حامیات تا وقتی مؤثر است که در معارض مخالفت گزینه ای شدیدتر و نیرومندتر از خود قرار نگیرد. به همین خاطر از مهم ترین وظایف یک حاکمیت حفظ نیروهای حامی خود است. گروه حامیان یک حکومت، به نسبت میزان اهمیت حفظ حاکمیت برای آنها، و تلاش آنان برای حفظ حاکمیت به سه گروه عمده تقسیم می شوند:

الف) حامیان فداکار

گروهی از حامیان که برای حفظ حاکمیت آماده فداکاری و از خودگذشتگی تا سرحد جان می باشند. این حامیان فداکار که برای حفظ مالکیت آماده فداکاری هستند خود به چند گروه عمده قابل تقسیم هستند:

یکم) حامیان فداکار معتقد: حامیان معتقد کسانی هستند که در راه شکل گیری و حفظ استمرار حاکمیت از هستی خود بگذرد. این گروه که آماده فداکاری برای شکل گیری و یا حفظ حاکمیت هستند، بر اساس اعتقاد و باورهای خود جهت رسیدن به هدف، فداکاری می کنند. به همین خاطر این گروه در تمام حاکمیتها نقش بسیار فعالی دارند و اساساً شکل گیری اولیه حکومتها به وسیله همین گروه از حامیان صورت می گیرد و محور اصلی پایه ریزی یک حاکمیت نیز همین گروه حامیان فداکار هستند. قیامهای مهم تاریخی نیز همواره در بردارنده جمع قابل توجهیه از این دست حامیان است. شاید مثالهای مختلفی را در این باب بتوان ذکر کرد. مسلمانان اولیه صدر اسلامی که حول یامبر اسلام 0ص) گرد آمدند و در راه شکل گیری و حاکمیت اسلام و گسترش آن، فداکاری بی بدیلی را به انجام رساندند.

سربداران در قیام مردم خراسان علیه مغولان، قزلباش ها در شکل گیری حاکمیت صفویان، بلشویکها در انقلاب روسیه، چریکهای همراه فیدل کاسترو در انقلاب کوبا، مبارزان سیاسی فداکار فعال و پاسددااران انقلاب اسلامی و بسیجیان در جریان انقلاب اسلامی ایران را می توان صرف نظر از مبانی اعتقادی هر یک ، از این گروه دانست. وجه مشخصه حامیان معتقد آن است که در صورت شکست و با ضعف حاکمیت این عده دست از حمایت خود بر نمی دارند و یا از مسیر خود بر نمی گردند. این دسته از حامیان با ارزش ترین گروه از فعالان سیاسی و حامی یک حاکمیت هستند. چنانچه در جهان اسلام می توان چهره های بسیاری را یافت که تا آخرین لحظه از حمایت نظم سیاسی و اجتماعی مورد اعتقاد خویش دست نشستند. حجر بن عدی، در دوره حاکمیت حضرت علی (ع) و شهید مصطفی چمران در جریان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، نمونه اعلای یک حامی فداکار معتقد است.

دوم) حامیان فداکار متقاعد: گروهی از حامیان هستند که تحت تأثیر شرایط سیاسی و اجتماعی و تبلیغات گسترده حاکمیت از آن حمایت می کنند و برای آن ممکن است فداکاری نیز بنمایند. جمع گسترده ای که از آدولف هیتلر دفاع کردند و در راه او جنگیدند، حامیان فدارکار متقاعد شده ای بودند که تحت تدثیر تبلیغات گسترده به حمایت از نازیسم پرداختند. وجه ممیزه این گروه از حامیان در آن است که در صورت ضعف و یا نقصان و شکست دست از حمایت حاکمیت و جریان سیاسی خواهند کشید. بسیاری از حامیان حکومتها در جهان چنین اند چرا که به محض مشاهده ضعف قدرت از آن روی بر می تابند و از فداکاری در راه آنها دست می شویند. عمده ایدئولوژیهای بشری از این دسته از حامیان بهره می گیرند.
سوم) حامیان فداکار متوقع: این گروه، در اثر توقع مایه ازای دریافت امتیازات و مشارکت در قدرت، راضی به پذیرش ریسک فداکاری می شوند و عمدتاً در شرایط رشد قدرت یک جریان سیاسی و نظامی با آن همراهی می کنند. اکثر کودتاها و تحولات خشونت گرایانه سیاسی مبتنی بر خواست یک قدرت سیاسی غیر مردمی و غیر مقدس توسط نیروهای حامی فداکار متوقع سازمان یافته است. قرون متمادی تاریخ بشری مشحون از این دسته از حامیان متوقع در قدرت است. هر چند ممکن است نیروهای متوقع در سایر سطوح نیز عمل نمایند اما در موضع فداکاری توقع مشارکت و بهره مندی در قدرت امری بسیار مهم است.
چهارم) حامیان مجبور: گروه دیگری که مأمور به فداکاریند، آن دسته از نیورهایی هستند که تحت تدثیر منافع شخصی و شغلی و ضروریتهای آن و یا وابستگیهای ورود به صنف خاص، نظیر نظامیان و یا نیروهای امنیتی موظف و یا مجبور به فداکرای می شوند. وضعیت خاصی ضرورت قرا گرفتن در صف فداکاران یک حکومت را ایجاب می کند و واضح است که این فداکار یمنبعث از اعتقاد و باور و ایمان نیست، بلکه ناشی از متقاعد شدن در «وضعیت و موقعیت خاص» است. در بسیاری از موارد در «متقاعد شدن و قرار گرفتن وضعیت و موقعیت خاص» نیز این داکاری صورت نمی گیرد. همانند سربازان ایرانی دوره ساسانی که به جنگ با مسلمانان اعزام شده بودند، ولیف فرماندهان برای جلوگیری از فرار سربازارن ناچار از زنجیر بستن پای سربازان شده بودند. همین اتفاق در سالهای بعد در میان عده ای که برای قتل سید الشهداء (ع) در کربلا اعزام شده بودند، افتاد و همین طور حکومتها در دوران فساد و سقوط خود، شاهد موارد زیادی از امتناع سربازارن در مأموریت دفاعی هستند. همچنان که سربازان صفوی در حمله محمود افغان به ایران فداکاری نکردند و یا ارتش رضاخان در جریان حمله متفقین به ایران و یا سربازان قیصر در زمان افول قدرت هیتلر مشابه همین اتفاق در جریان انقلاب اسلامی و مقابله حکومت پهلوی با مردم به وقوع پیوست. فرار سربازان علی رغم همه موانع قضایی و امنیتی به صورت امری عادی و روزانه درامده بود.

به عنوان نمونه آشکارتر می توان دو گروه از نیروهای فداکار را در شرایط فعالی مثال آورد. نمونه اول سربازان اسرائیلی حاضر در منطقه اشغالی لبنان هستند. این سربازان و افسران چه به لحاظ وظیفه سازمانی و چه به لحاظ قرار گرفتن در نوضعیت و موقعیت خاص»، در جریان یک عملیات گسترده خطرپذیری و خطرسازی برای دشمن بودند و می بایست با دشمنان خود بجنگند، بکشند و یا کشته شوند. اما به هیچ روی این خطرپذیری و خطرسازی ارادی و از روی اعتقاد و فداکاری با هدف رسیدن به اهداف سیاسی و نظامی و امنیتی دولت اسرائیل نبوده است. چرا که فرمان خروج از «وضعیت و موقعیت خاص» آنان را چنان به ومجود آورد که سلاحهای خود را بر جای گذاشته و از آن موقعیت گریختند. مثال اشکار دیگری برای این گروه از فداکاریان اجباری سربازان و افسران حکومتهایی اند که مأمور دفاع و حفظ حاکمیت و توسعه اهداف و اغراض سیاس یو ارضی آنها هستند، نظیر سربازان اسکندر مقدونی یا سربازان داریوش و یا افسران ناپلئون و هیتلر و یا فعالان نظامی مشرکین در جنگهای بدر، احد و خندق؛ که با توجه به نوضعیت و موقعیت خاص» مجبور به جنگ و فداکرای شدند؛ هر چند در این بین می توان تلفیقی از حامیان فداکار متوقع و مجبور را یافت مانند نیروهای قزاق در جریان کودتای 1299 و یا کودتاگران نظامی و اوباش غیر نظامی کودتای 28 مرداد 1332(1)، افسران و سربازان ارتش شیلی در کودتا علیه آلنده، که با آنکه برای رسیدن به یک هدف مهم سیاسی و نظامی بدون قصد فدا شدن وارد عرصه مبارزه قهرآمیز و مخاطره آمیز شدند، اما، واقعیت این است که به عنوان نیروهای فداکار، موفق به تأثیرگذاری در حفظ و یا تغییر وضع موجود شده اند؛ و هر ند تلقی و اطمینان و امید به پیروزی و سیطره بر دشمن و کسب غنائم، بسیاری را به موقعیت «پذیرش ریسک خطر مرگ» می رساند- همانند حضور سربازان چند میلیت در ارتش آمریکا هنگام تصرف عراق و یا اکثر جنگهای سلطه طلبانه در جهان- باید تصریح کرد که قرار گرتن در «وضعیت و موقعیت خاص» خود سبب می شود که برای فرار از خطر جدی تر یعنی مرگ، به مخاظرات ناشی از دفاع و یا حمله تن در دهند؛ بدون آنکه انگیزه ای جهت فداکاری در همسویی با اهداف سیاستگزاران و رهبران و فرماندهان خود داشته باشند.
همچنین، باید از نیروهای حزب الله لبنان نام برد که به رغم قرار نگرفتن در «موقعیت و وضعیت خاص»، و ارادی بودن نبرد، با عملیات شهادت طلبانه که درجه خطرپذیری آن بسیار زیاد بود، و انتخاب آگاهانه مرگ و انهدام کامل جسم در عملیاتهای استشهادی انفجاری، سربازان اسرائیلی را به مبارزه طلبیدند و به رغم قلت نیروها و نفرات، در راه رسیدن به یک هدف از پیش تعیین شده، به بزرگترین فداکاریهای بشری یعنی گذاشتن از جان و همه چیز دنیا دست زدند.
بنابراین، دولتها، سازمانها، احزاب سیاسی و اجتماعی در تعارض با حکومتها برای رسیدن به آرمانهای سیاسی مورد نظر خود، همیشه به میزان بسیار بالایی از حامیان فداکار معتقد و یا متقاعد و یا متوقع و مجبور نیازمندند. این نیاز به فداکاری در مراحل اولیه شکل گیری ساختارهای آن به مراتب بیشتر است و چه بسا، به خاطر شکل گیری ساختارهای قدرت یک حکومت در طول زمان به فداکاریهای کمتری نیاز بوده باشد. ولی در هر صورت دولتها و ملتها نیازمند به فداکارانی برای تغییر وضع موجود و یا حفظ وضع موجود هستند. به عنوان مثال، نیروهای امنیتی و پلیس در کشورها خواه ناخواه، ناگزیر از فداکاری برای حفظ امنیت هستند. امنیت داخلی کشورها تا حدود زیادی به میزان روحیه وظیفه شناسی و حس فداکاری پلیس در مواجهه با عوامل مخل امنیت و پذیرش مخاطرات ناشی از آن بستگی دارد و چنانچه، پلیس یک کشور با وجود امکانات و سازمان گسترده، اعتقاد و یا توقع و اجبار، الزامی به فداکاری در راه مبارزه با مخالفان نظم و امنیت نداشته باشد، عملاً ناامنی فضای آن کشور و یا منطقه را فراخواهد گرفت. چنان که، در مورد نظامیان ممکن است شرکت در درگیری با یک دشمن خارجی که تهدید کننده امنیت ملی است، به اشغال کشور توسط بیگانگان منجر گردد. به هنگام جنگ جهانی دوم در کشور فرانسه چنین واقعه ای به وقوع پیوست و آلمان به آسانی کشور بزرگ فرانسه را به اشغال خود درآورد و سران و سربازان حکومت فرانسه، بدون پذیرش مخاطرات ناشی از دفاع و فداکاری تسلیم شدند و به صورت دولت دست نشانده آلمان هیتلری درآمدند. این در حالی بود که همین فرانسویان دولتهای دست نشانده و سرزمینهای تحت اشغال دیگری نظیر ویتنام و الجزایر را تحت سیطره داشتند.
چنانچه به مباحث جامعه سیاسی ایران در قبل از انقلاب اسلامی برگردیم، شاهد خواهیم بود که رژیم پهلوی در زمان رضا شاه، با شکل دهی بسیار گسترده ارتش، ژاندارمری و شهربانی در حفظ حکومت خویش اهتمام ویژه یا داشت. چنانچه رضا شاه دو لشکر از چهار لشکر موجود را در تهران نگه داشت، یعنی از مجموع یکصد هزار نیرو، لشکرهای یک و دو به تعداد پنجاه هزار نفر فقط در تهران آن زمان حضور داشته اند و این تعداد نیرو، ورای نیروهای شهربانی رضا خانی بود.
محمد رضا پهلوی پس از تثبیت بعد از کودتای 28 مرداد، ضمن تقویت کسترده ارتش به تأسیس ساواک اهتمام گماشت و در کنار آن، گارد ویژه ای را تحت لشکر گارد جاویدان» تشکیل داد.(2)
توجه حکومت پهلوی به نیروهای لشکر گارد به شدت متوجه جوانان روستایی بود. چرا که با فرض ساده دلی آنها و فدان اطلاعات عمیقشان از اوضاع سیاسی و شخصیت شاه، در جریان کار تبلیغی و آموزشی تصور می کردند که می توانند فداکاری آنان را در مسیر اهداف خود به کار گیرند و از آنان نیروهای با درجه وفاداری بالا بسازند تا در برابر شورشها و مخالفتهای داخلی به کار گرفته شوند.
نقطه اتکاء یک حکومت به جمعیت حامیان فداکار آن است. این فرض که حمایت حامیان فداکار بیشتر در حاکمیت توتالیتر و یا دیکتاتور کارکرد دارد و در جوامع دمکراسی نیاز به حامیان فداکار نیست؛ چندان منطقی به نظر نمی آید. چرا که در همان جوامع مبتنی بر دمکراسی، ضرورت فداکاری جمعی برای رسیدن حکومت به اهداف و ایجاد ثبات و استواری امری بدیهی است. اینکه ایالات متحده، می تواند در شرایط مختلف برای رسیدن به اهداف خود نیروهایی را به نقاط متعدد جهان گسیل دارد واقعیتی است که صرف نظر از «وضعیت و موقعیت خاص» که نیروهای نظامی در آن قرار می گیرند، جمعی حاصر به پذیرش خطر می شوند و اتفاقاً حکومتهای مبتنی بر دمکراسی و توافق حمعی که اراده در انها شکل گرفته حامیان فداکار بیشتری را خواهد داشت. به همین خاطر حکومتهای مبتنی بر انقلاب و تحول سیاسی منبعث از اراده مردم، فداکاران بسیاری را در استقرار، ثبات و حفظ آن دارد. انقلاب اسلامی ایران، انقلاب کوبا، انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب چین شکل گیری اراده جمعیتی بود که تحت حاکمیتهای متضاد با اراده مردم بودند. به همین خاطر این حکومتها حامیان فداکار بسیاری را پیشاهنگ حوادث و مخاطرات کشور خود داشتند که فارغ از متقاعد شدن در «وضعیت و موقعیت خاص» مخاطره پذیر بودند.

ب) حامیان فعال

حامیان فعال به آن دسته از طرفداران حکومت گفته می شود که در چارچوب حمایت از نظام سیاسی فعالیت دارند؛ اما این فعالیت به معنیا پذیرش فداکاری مخاطره آمیز در جهت اهداف ان حکومت نیست. شاید بسیاری از مسئولان حکومتی و مدیران آن را بتوان از همین طیف دانست. فعال بودن یک نیروی سیاسی لزوماً به معنای فداکاری در جهت آن نیست. شاید بهترین مال برای این امر مسئولان سیاسی وقت دولت اتحاد شوروی بوده باشند که مسئولان و رؤسای جمهوری مناطق و جمهوریها علی رغم آن که نماینده حکومت بوده اند و نهاد حاکمیت، به هنگام بالا گرفتن بحران سیاسی، به جای آنکه در حفظ حکومت بکوشند، در جهت فروپاشی بیشتر آن تلاش کردند. در ایران بعد از انقلاب، شاید مثال بالای این تقسیم بندی بسیاری از مسئولان سیاسی کشور باشند که در طیفهای مختلف جناحهای سیاسی حضور داشته و اتفاقاً اعمال حکومت می کنند . علی رغم اشتغال به عالیترین مقامات سیاسی فاقد انگیزه جدی فداکاری در راه حفظ نظام می باشند. این دسته از سیاسیون و حامیانشان، عمدتاً بهره مندان ا منافع قدرت و حاکمیت و مواهب آن هستند، اما به هیچ روی مردان خطرپذیر حاکمیت نیستند و همه تلاش آنها برای حفظ ساختار، بر اساس منافع و حفظ خویش است.
در ایران عصر پهلوی، عمده سیاستمداران رژیم پهلوی چنین نسبتی با حکومت داشته اند. علی رغم اشتغال در مناصب مختلف حکومت در شرایط خطرناک به سرعت اطراف محمد رضا پهلوی را خالی کردند و همچنین، در جریان انقلاب اسلامی اطرافیان محمد رضا پهلوی و چهره های فعال و ظاهراً فداکار حکومت پهلوی به کشورهای اروپایی و آمریکا گریختند. شاید دربار ایران در ماههای آخر انقلاب خلوت ترین ایام دستگاه حکومتی در تاریخ معاصر ایران را تجربه کرده باشد. بی سبب نیست بسیاری از نویسندگان و خاطره نویسان پهلوی گرا(3) بسیاری از دوستان و همکاران سابق خود را به خیانت متهم می کنند. چرا که، در موضع مخاطرات ناشی از انقلاب و مبغوض واقع شدن شاه، او را به خود واگذاشتند. اما به این نکته توجه ندارند که ماهیت این دسته از سیاستمداران فداکاری نیست و توقع فداکاری از این دسته از حامیان غیر منطقی است. کاملاً طبیعی است که چنین افرادی در مسیرهای خطرناک تصمیم گیری و اجرا، یاریگر حکومت نباشند و اگر در مرحله تصمیم گیری همراهی نمایند در مرحله عملیاتی شدن تصمیمات، مخاطراتی را نپذیرند. بی جهت نیست حکومتها در موضع عقلانیت و هوشمندی اصرار دارند در شرایط مساوی میان متمایلان به همکاری در مراکز سازمانی و امنیتی خود بیشتر کسانی را جذب نمایند که علایم و یا سوایق فداکارانه تری دارند و در صورت جذب، سعی نمایند به آنها ارتقاء بیشتری ببخشند. چنانچه حکومت و یا فرد مسئولی بر خلاف آن عمل نماید به نوعی در مسیر خود ویرانگری پیش خواهد رفت. مثال واضح این اقدام را می توان در عمل شاه عباس صفوی در حذف قزلباشان از قدرت و کمک به روی کار آمدن شاهسونها، مشاهده نمود. ما در صفحات آتی، در این خصوص توضیحات ببشتری خواهیم داد و به ویرانگری این تصمیم شاه عباس اول در حکومت صفویه اشاره خواهیم کرد و مدلهای معاصر آن را نیز برخواهیم شمرد.
نمونه واضح تر حامیان فعال و فداکار مردمی، اصحاب حاضر در نماز جمعه، طی سالیان دفاع مقدس اند. آنان را می توان حامیان فعال جمهوری اسلامی نامید که بیش از سایر حامیان و عامه مردم در صحنه های سیاسی حضور داشتند. هر چند به هنگام تأکید زبانی مبنی بر لزوم شرکت در جبهه ها، همه افشار حاضر در نماز، شعار حمایت و لزوم حضور در جبهه ها را سر می دادند، ولی جمعیتی که نهایتاً در صفوف اعزام می ایستادند اقلیت بسیار محدودی بودند که ممکن بود در صفوف نمازگزاران جمعه هم نبوده باشند. به همین صورت، نیروهای اعزام شونده در مراحل مختلف، مرحله به مرحله تقلیل می یافتند. طبیعی بود که فردی در جبهه حاضر شود، ولی در نقاط عملیاتی حاضر نشود و ترجیح دهد در خطوط پشت جبهه فعالیت کند. در مقابل کسانی بودند که برای رفتن به میدان مین داوطلب می شدند و یا فرماندهی که به محض استشمام گاز سیانور، ماسک گازش را به سربازش بدهد و خود جان بسپارد.(4)
به همین خاطر، نه در انقلاب اسلامی و نه در دفاع مقدس، همه مردم نقش واحد و همانندی به عهده نداشتند. این از جفاهای تاریخ نگاری سیاسی است که جمعیت حامیان فداکار انقلاب، حامیان فعال، عادی و ناراضیان و بی طرفها و مخالفان در سه طیف مختلف را به یکسان، شریک حوادث مهم و مخاطره آمیز کشور معرفی کنند. آن هم حوادثی که واجد افتخارات تاریخی هستند. لذا، باید به این نکته اساسی در لزوم شناخت طبقات مختلف و نسبت حمایت آنان توجه داشت تا نقش همگان را در یک حادثه ملی، به صورت یک تعریف کلی واحد توضیح ندهیم. چنانچه خداوند در سوره بقره، در توضیح اصحاب حضرت یوشع نبی (ع) و اصحاب حضرت طالوت می فرماید:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِی لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (246) وَقَالَ لَهُمْ نَبِیهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوا أَنَّى یکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَینَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ یؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (247) ... فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْیوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ (249).
توضیح قرآن کریم کاملاً آشکار است. طلب کنندگان رحمت الهی و درخواست یک فرمانده شجاع برای رهایی از ظلم وارده بر آنان، بسیار بودند. اما کسانی که در ارودی نظامی شرکت کردند، بعضی از آنان بودند و بعضی از همانا نیز در برابر شرط ساده خداوند و حضرت طالوت (ع) در مورد کم خوردن از آب نهر، نتوانستند مقاومت کنند؛ به همین خاطر از اردو خارج شدند. جمعی نیز وقتی لشکر معظم جالوت را دیدند هراسان شدند و راه مناطل خویش را در پیش گرفتند و در نهایت جمعیت قلیلی بر جای ماندند که توانستند بر لشکر عظیم جالوت پیروز شوند. این پیروزی، مرهون فداکاری معتقدانه و مرمنانه و بی دریغ حضرت داود (ع) در برابر جالوت و مقاومت و نبرد شجاعانه وی و سایر باقیماندکان فداکار سپاه طالوت بود. بی سبب نیست که خداوند اقلیت کم فداکار را بر اکثریت گسترده غیر فداکار ترجیح می دهد و بر پیروزی فئه قلیله مصمم و فداکار بر فئه کثیره غیر مصمم و غیر فداکار تأکید کرده که در نزد اصحاب ایمان و توحید، به عنوان یک قانون الهی شناخته می شود.
چنانچه در واقعیتهای اجتماعی و سیاسی جوامع نیز دقت کنیم، این مسئله یک قانون همیشگی و کلی و جاری و ساری در همه جوامع و همه ازمنه است. البته باید توجه داشت که غلبه فئه قلیله فداکار بر جمعیت کثیر غیر فداکار به آن سبب است که آن اقلیت محدود فداکار با گسترش فداکاری و تلاش، کمبود نیرو و امکانان خود را تلافی می کند و البته فداکاری معتقدانه و باورمندانه به همراه تلاش فعالانه موجب اتفاقات بسیاری است که در صورتی که جمعیت کثیری به آن باورمند باشند نیروی اجتماعی بسیار عظیمی را فراهم می آورد که بسیاری از حوادث مهم تاریخی را باید در میان این تلاشها جستجو کرد. البنه حامیان فعال غیر فداکار، سبب پیشبرد اهداف اقلیت فداکار و فعال می شوند.

ج) حامیان عادی

حامیان عادی به کسانی گفته می شود که در مسائل عمومی و کلی یک حاکمیت را باری می کنند و وارد عرصه حمایتهای فداکارانه و یا فعالانه نمی شوند. این دسته از حامیان، ظهور خود را در عرصه هایی چون تجمعات گسترده سیاسی، انتخابات و یا حضور در سازمانها و تشکلهای کم زحمت تر نشان می دهند. آنان همیشه مورد توجه حکومتها بوده و هستند. چرا که پشتوانه بسیار مهم مشروعیت حکومتها محسوب می شوند و حکومتها اصرار دارند که این دسته از حامیان خود را به هر قیمتی که شده از دست ندهند. زیرا، علی رغم فعالیت کم سیاسی و اجتماعی آنان، پایه های مشروعیت عمومی یک حکومت بر دوش آنان نهاده شده است و قدرت ناشی از اکثریت حاصله برای حکومت، معطوف به حمایت همین بخش از مردم هست و تا حدود زیادی میزان مشروعیت حکومت بستگی مستقیم به میزان و تعدد این دسته از حامیان حکومت دارد. اگر حکومتی از حامیان فداکار و یا حامیان فعال قابل توجهی برخوردار باشد، ولی اکثریت حامیان عادی را به دنبال خود نداشته باشد، خود به خود، به دیکتاتوری و یا حاکمیت اقلیت به اکثریت منتهی خواهد شد. بی سبب نیست که حکومتها سعی دارند به طرق مختلف بر اردوی حامیان عادی خود بیفزایند. به همین خاطر، امری منطقی است که دائماً خدمات خود را گوشزد کنند، چرا که کاهش تعداد حامیان برای مسئولان حکومت بسیار سخت و نگران کننده خواهد بود. زیرا به اسانی (در حکومتهای مبتنی بر انتخاب و تأثیرگذاری مردم) می تواند سبب ساز سقوط و یا تقلیل اقتدار حکومت گردد. عکس العملی که به طور طبیعی اعتبار حکمتها را کاهش خواهد داد.
دولتهای جهان تلاش بسیاری دارند تا جمع بیشتری را در میان هواداران و حامیان عادی خود داشته باشند. به همین دلیل، سیاست رژیم پهلوی و ایالات متحده آمریکا در ایران از زمان ریاست جمهوری جان. اف. کندی (سال 1961) به بعد، این بود که به جای اجرای سیاستهای خشونت بار جمهوریخواهان اسلحه فروش، به فروش خدمات توزیعی بازار و کالاها و مصنوعات مصرفی دست یازند تا بتوانند جمع بیشتری از مردم را جذب گروه حامیان عادی حکومت بنمایند. شاید ذکر این سخن معروف جان. اف. کندی در 25 مه 1961 در پیام سالانه به کنگره آمریکا توضیح بهتری باشد:

پیمانهای نظامی نمی تواند به کشورهایی که بی عدالتی اجتماعی و هرج و مرج اقتصادی راه خرابکاری را در آنان باز کرده کمک کند. آمریکا نمی تواند به مشکلات کشورهای کم رشد فقط از نظر نظامی توجه کند. این امر در مورد کشورهای کم توسعه که به میدان بزرگ مبارزه تبدیل شده اند صادق است.

به همین جهت است که باید پاسخ ما به خطراتی که متوجه این کشورهاست جنبه اخلاقی و سازنده داشته باشد. ما می خواهیم در این کشورها امیدواری پدید آید. اگر به مشکلات ملتها از نقطه نظر نظامی توجه کنیم مرتکب اشتباهی عظیم خواهیم شد، زیرا هیچ مقدار اسلحه قشون نمی تواند به رژیمهایی که نمی توانند یا نمی خواهند اصلاحات اجتماعی کنند و اقتصاد خود را توسعه بخشند ثبات و استواری ببخشد. پیمانهای نظامی نمی تواند به مللی که بی عدالتی و هرج و مرج اقتصادی مشوق قیام و رخنه خرابکاری است کمک کند. ماهرانه ترین مبارزات ضد پارتیزانی نمی تواند در نقاطی که مردم محلی کاملاً گرفتار بی نوایی هستند به این جهت از پیشرفت خرابکار نگرانی ندارند با موفقیت روبرو گردند. از طرف دیگر هیچ نوع خرابکاری نمی تواند مللی را که با اطمینان به خاطر جامعه بهتر می کوشند، فاسد کند این عقیده ماست.(5)

در پی همین سیاست اعلام شده ایالات متحده بود که سیاستهای اصلاحات اداری و ارضی با روی کار آوردن علی امینی در ایران آغاز شد. همه تلاش رژیم پهلوی معطوف به جذب حمایت مردمی به همراه خشونت اعمالی توسط نیروهای امنیتی شده بود که اتفاقاً در دوره هایی جواب مثبت داده بود. برای همین هدف بود که آمریکا و رژیم پهلوی نظیر تیمور بختیار رئیس ساواک، ارتشبد عبدالله هدایت و جمعی از نظامیان ارشد فعال در کودتای 28 مرداد شدند. چرا که این عمل می توانست جمع قابل توجهی از حامیان عادی را در میان مردم متوجه خود سازد و بی سبب نبود که تحت تأثیر همین حمایت حامیان عادی رژیم پهلوی، آمریکاییها ایران را «جزیره ثبات» و بهشت امن برای منافع خود اعلام کرده بودند. معذلک در نقطه مقابل سیاست دمکراتها، جمهوریخواهان به تسلیح هر چه بیشتر شاه معتقد بوده و سیاستهای خشونت آمیز وی را بیشتر تشویق می کردند. همچنان که ریچارد نیکسون رئیس جمهور آمریکا در سفری به ایران اعلام کرده بود » که نسبت به رفتار شاه با دانشجویان ایرانی غبطه می خورد.»
مخلص کلام آن که، هر چند حامیان عادی همانند موتور محرکه حفظ یک حکومت عمل نمی کنند و به اندازه حامیان فداکار و حامیان فعال تأثیر مستقیم در عرصه حفظ حاکمیت و تداوم آن ندارند؛ اما حکومتها و حامیان فداکار و فعال آن نیز بدون پیوستگی به حمایت همین نیروی مردمی، عملآً ناتوان از جفظ خود هستند. چنانکه در جریان نهضت ملی و دولت دکتر مصدق، اهتمام بسیار اصحاب شرکت نفت و کودتاچیان بر جداسازی حامیان فداکار نهضت از رهبران آن مترکز شد. زیرا نیروی فداکار در حفظ نهضت، فدائیان اسلام و مردم مذهبی که در میادین اعتراض پا به میدان مخاظره گذاشتند و با حذف وزیر دربار، عبدالحسین هژیر فرصت لازم برای ورود نمایندگان ملی گرا و مذهبی مثل آیت الله کاشانی و دکتر مصدق به مجلس فراهم آوردند؛ و یا ، با حذف رزم آرا فرصتی برای ملی شدن صنعت نفت و تشکیل دولت ملی فراهم آمد و یا در جریان قیام سی تیر مردم فداکار، دکتر مصدق نخست وزیر مستعفی را برگرداندند و نخست وزیر قدرتمند و سیاستمداری چون قوام السلطنه را ناکام گذاردند.
اما همین که، قداکاران معتقد و مردم عادی که به خاطر سیاستهای متناقض و اختلاف انگیز سیاست مداران به خانه های خود رفتند؛ عملآً نهضت ملی مستظهر به پشتیبانی مردم شکست خورد. به قول دکتر صدیقی، فعالان درجه یک سیاسی در اوج کودتا، در روز 28 مرداد در منزل دکتر مصدق یا خوابیده بودند و یا در حال غذا خوردن و چه کنم؟ چه کنیم؟ بودند و رهبر مستظهر به حمایت مردم ناچار شد با پای خود به باشگاه افسران رفته و خود را تسبیم رهبر کودتاچیان نماید.(6) در حالی که، تا امروز، مورخان به دنبال یافتن مقصر وقوع کودتا و شکست دولت مصدق در میان سازنام نظامیان حزب توده و یا در میان طرفداران ایت الله کاشانی و یا اسلام گرایان هستند.

2. بی طرفها

بی طرفها، گروههایی از مردم اند که در جریان های سیاسی و اجتماعی یک کشور فاقد موضع حمایت گرایانه و یا مخالفت باشند و نسبت به تحولات سیاسی و اجتماعی عکس العملی از خود نشان نمی دهند.
شکل گیری گروههای اجتماعی بی طرف در جوامع معمولاً، معطوف به یکی از علل زیر است:

2-1. فقدان انگیزه سیاسی و اجتماعی:

بسیاری از مردم به دلایل روان شناختی، وارد میاحث اجتماعی نمی شوند، و نسبت به کسب آگاهی از وقایع اجتماعی و سیاسی علاقه ای نشان نمی دهند که این رفتار خود ناشی از عدم علاقه و فقدان ذهنیت سیاسی است. نگارنده خود بارها مورد پرسش دانشجویانی قرار گرفت که به هیچ روی علاقه ای به طرح مباحث اجتماعی و سیاسی نداشتند و این امر فقط و فقط، ناشی از فقدان موضع اجتماعی به صورت ذاتی در آنان بوده است.

2-2. وجود مشکلات اقتصادی و اجتماعی:

مشکلات اقتصادی و گرفتاریهای اجتماعی خود از اسیاب عدم علاقه مردم به مسائل اجتماعی و سیاسی می شوند. هر چند ممکن است همین مشکلات عده ای را به سمت سیاسی تر شدن سوق دهد و در مسیر علت یابی به علل سیاسی و اجتماعی بپردازند. از فعالان و فداکاران سیاسی گردند. چنانچه بسیاری از فعالان و فداکاران و حامیان وقوع تحول سیاسی از همین مردم مستضعف بوده اند که برای رفع استضعاف و رفع ستم به میدان مبارزه آمده بودند. اما جمع بسیاری هستند که در اثر فقر و نابرابری و عقب ماندگی اقتصادی و اجتماعی، اساساً قدرت فکر کردن به مسائل اجتماعی را در خود نمی بینند و در صورت دانستن، به علت درگیری با مشکلات گوناگون خود را ناچار از عدم ابتلا به مسائل اجتماعی و سیاسی ببینند و یا آن که به علت باور ضعف و ناتوانی اقتصادی و اجتماعی، خود را نیروی غیر مرثری در حوادث بدانند و به همین حهت، فاقد هر موضعی باشند.
بی سبب نیست که توصیه پادشاهان قاجار به فرزندانشان آن بود که برای حفظ و تداوم حکومت مردم را در جهل و فقر نگه بدارید. چرا که مردم جاهل و فقیر فرصت و امکان فکر کردن به چیزی جز حل مشکلات خویش را نخواهند یافت.

2-3. فربیکاری فعالان سیاسی و عدم اعتماد به انها:

سیاست در بین جمع بسیاری از مردم « به درستی یا نادرستی» مترادف با واژه فریب، دغلکاری و ناراستی است. همین تصور خود به خود، سبب گریز مردم از مقوله ای می شود که نمی توانند با آن ارتباط برقرار کنند و آن را ناراست و نادرست می دانند و به فعالان آن اعتماد ندارند. تصور توطئه پردازانه حوادث سیاسی از سوی قدرتهای برتر خود نیز از عوامل مرثر در بی طرفی سیاسی افراد می شود. چرا که بسیاری از آنان متقاعد شده اند که حوادث پیشاپیش سازمان یافته و هدایت شده است و فعالان سیاسی فقط ادای تصمیمات گرفته شده و اجرای آن را در می آورند- به همین خاطر سیاست دولت انگلستان از گذشته رشد نوعی نگرش آنگلوفوبیایی بود که به بی طرفی سیاسی و اجتماعی باورمندان آن منتهی می شود و در پی آن همه امور را از چشم دولت فخیمه انگلستان می بینند و تحت تأثیر همین باور بسیاری انقلاب اسلامی را فعالی شورش آمیز انگلیسی ها علیه امریکایی ها در ایران می دانند.

2-4. منفعت خواهی اقتصادی و فعالیت در عرصه های مالی

یکی دیگر از گروههای اجتماعی که تمایل شدیدی به بی طرفی سیاسی و اجتماعی دارند منفعت خواهان اقتصادی و فعالان عرصه درآمدهای مالی هستند واقعیت این است که مرغ سرمایه گذاری و پول و سودآوری در جای ارام و بی دردسر تخم می گذارد و از محیطهای متشنج گریزان است و بی سبب نیست که فعالان عرصه سیاست و انقلابیون بسیار دو آتشه، وقتی که به ثروت و مکنت می رسند و از خواص آن متنعم می شوند به سیاستمداران مخافظه کار و ملاظح کار و بی خطر بدل می شوند و از روحیات فداکارانه و یا فعالانه در حمایت از حاکمیتی که خود در آن نقش دارند، امتناع می ورزند. چرا که سرمایه و ثروت و تنعم آنان را سنگین می کند. چنانچه، تصور می کنند به تعبیر قرآن کریم، «اخلاد فی الارض» شده اند.
شاید ذکر این نکته تاریخی جالب توجه باشد. به هنگامی که سپاهیان مسلمانف سرزمینهای آفریقا را در نوردیدند و به فرماندهی طارق بن زیاد و عبدالرحمن عافقی پا به سرزمین اروپا گذاشتند و برای مقاومت در برابر سربازان دولت اسپانیا، فداکارانه راضی به آتش زدن کشتیهای خود شدند و با نیرویی بسیار کم اسپانیا را تصرف کردند و تا رود لوار فرانسه پیش رفتند و توانستند بخش وسیعی از خاک فرانسه را به تسخیر درآورند، سالیان بعد که سپاهیان فرانسوی به فرماندهی شارل مارتل، در برابر آنها صف کشیدند؛ فرانسویان به پادشاه خود گفتند:

چگونه این ننگ را تحمل کنیم که برای همیشه در میان اعقاب ما بماند؟ ما آوازه مسلمانان را از شرق می شنیدیم از آنجا که افتاب می تابد در اندیشه آنها بودیم ولی چندان دست روی هم نهادیم تا به مغرب رسیدند! مسلمانان با قلت نفرات هخود و فقدان ساز و برگ جنگی و بدون اینکه زرهی به تن داشته باشند، آمدند اسپانیا را گرفتند و شمال آن کشور و جنوب فرانسه (باشکنس) را با آن همه نیرو و تجهیزاتی که داشت تصرف نمودند.
شارل مارتل در جوال گفت: به نظر من نباید متعرض این لشکرکشی آنها شد زیرا آنها هنگامی که پیش می ایند مانند سیل همه چیز را با خود می برند آنها نیاتی دارند که از کثرت نفرات بی نیاز می باشند. بگذارید دستهای آنها از غنایم جنگ پر شود و در جایی قرار گیرند و سرگرم کشمکش و ریاست طلبی و حکومت گردند و اختلاف و چند دستگی در آنها پدید آید در آن موقع به اسانی می توانید بر آنها دست یابید.(7)
اگر به گزارش تاریخی فوق توجه نماییم، بر اساس یک تشابه سازی تاریخی می توانیم به علت فقدان فداکاری و یا فعالیت حامیان سابق رژیم پهلوی و طیف برخوردار دستگاه و حکومت سابق و بی طرفی آنها در حوادث انقلاب و اعتراضات سیاسی علیه رژیم پهلوی پی ببریم و در نقیطه مقابل، پدیده بی طرفی در ایران بعد از انقلاب را به روشنی بیشتری تحلیل نماییم و یا در فهم علل گریز انقلابیون سابق از دفاع مستقیم از انقلاب اسلامی و یا حتی امتناع آنان، به تحلیل روشنی دست یابیم و یا روند شکل گیری آینده نیروهای اجتماعی را توضیح دهیم و علل تغییر گروههای منتقد سیاسی به گروههای مخافظه کار و محافظه کاران به منتقد را به روشنی بهتری دریابیم.

2-5. داشتن مواضع خاص منتهی به بی طرفی:

بی طرفی همیشه ناشی از فقدان احساس سیاسی و یا منفعت طلبی اقتصادی و یا فقدان دانش سیاسی و اجتماعی نیست. گاهی بی طرفی یک موضع هوشمندانه برای احتراز از ورود به منازعاتی است که شخص بی طرف ورود آن را خواه به لحاظ عقاید مذهبی و یا سیاسی، خواه به لحاظ فقدان اعتماد به سیاستمداران، یا ناشناخته بودن یک پدیده اتخاذ می کنند. در بسیاری موارد سیاست بی طرفی در مواضع بین الدولی اتفاق می افتد و در بحرانهای سیاسی که ریشه های واقعی یک کشمکش سیاسی در آن نامعلوم است، اتخاذ بی طرفی به شدت گسترش می یابد. نظیر بی طرفی ایران در جنگ جهانی اول و دوم، بی طرفی ترکیه در جنگ جهانی دوم و یا بی طرفی سوئیس در تمامی منازعات بین المللی در اروپا. در بسیاری از موارد اتخاذ رویه بی طرفی خود یک موضع سیاسی کاملاً واضح است. آنانی که با تاریخ اسلام آشنایی دارند می دانند موضع بی طرفی و عدم بیعت بدون مخالفت سعد بن ابی وقاص و یا عبدالله بن عمر (فرزند خلیفه دوم) را همگان موضع خاص آنها در عدم همیازی با علی ابن ابیطالب (ع) می دانند، نه بی طرفی واقعی.
این عبارت حکیمانه از امیرالمؤمنین که در ابتدای کلمات قصار نهج البلاغه آمده اشاره بسیار ظریفی است بر اتخاذ هوشمندانه موضع بی طرفی در حوادث و بحرانهای فتنه زا و منازعاتی که به تعبیر مفسرین برای غیر خدا و تکالب بر سر حطام دنیا است:
کن فی الفتنه^ کابن اللبون لاظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب.(8)
در فتنه ها همانند بچه شتر باش که منه پشتی دارد بر آن سوار شوند و نه پستانی دارد که از او بدوشند.
بی سبب نبود که امام خمیتی در نجف کشمکش بر سر کتاب شهید جاوید را فتنه نامید و آن را منازعه ای ساواک ساخته دانست و هیچ موضعی اعم از مثبت یا منفی در قبال آن نگرفت. همین رویه در مورد سایر حوادث و مسایل مبهم تاریخ سیاسی معاصر و حتی در مورد پاره ای از شخصیتها که منازعات گسترده و بی نتیجه ای درباره آنان در جریان بود، به هیچ روی موضع گیری صریحی اتخاذ نکرد که همین خود موضعی کاملاً معنادار است.
مخلص کلام آنکه، باید توجه داشت در هر صورت بی طرفی مردم در برابر حاکمیت به زیان آن تمام می شود و حکومتها نمی توانند از اینکه ملتها یا بخشی از ملت فاقد موضع صریح و اشکار حمایتی باشند، خشنود شوند. چرا که بی طرفی بخشی از مردم نیروی ناشناخته و غیر قابل محاسبه ای است که ممکن است در یک بحران سیاسی جدی به طور ناگهانی به سمت و سوی اردوی مخالفان حکومت کشیده و حکومت را به لحاظ ثبات و استواری به چالش اساسی بکشاند. لذا بی طرفی مردم در حوادث، در بسیاری از موارد مانند مار خفته ای است که ممکت است در اثر حرارت بحرانهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی به حرکت دراید. هر چند بسیاری از دولتها نیز برای مهار کردن همین مار خفته درصدد درخواب نگهداشتن بیشتر این نیروی ناشناخته عمل می کنند و البته این تلاش در این راه بدان سبب است که فرض دولتها بر ان است که مواضع مخالفان و موافقان در جامعه، در بدترین وضعیت دچار توازن قوا و یا برتری نسبی حامیان دولت بر مخالفان است. واقعیت این است که بسیاری از مردم ایران در السهای حاکمی

تعداد بازدید از این مطلب: 71
موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


دولت پهلوی و جمهوری اسلامی با آپارتاید چگونه برخورد کردند؟

دولت پهلوی و جمهوری اسلامی با آپارتاید چگونه برخورد کردند؟


یک مقایسه ساده و روشن
رژیم آپارتاید در آفریای جنوبی از سال 1948 بر سرنوشت مردم آفریقا مسلط شد و با اتخاذ سیاست‌های نژادپرستانه و تبعیض‌آمیز علیه بومیان سیاه‌پوست آفریقا واکنش همگان را برانگیخت. جدای از مبارزات داخلی که بسیاری از آزادی‌خواهان آفریقایی را به صحنه آورد، جامعه بین‌المللی هم واکنش نشان داد و برای همین، دولت آپارتاید به‌سرعت تحت تحریم جوامع و کشورهای جهان قرار گرفت و جز درباره معدودی دولت‌ها، روابط سیاسی و اقتصادی با این دولت کاهش یافت.
رژیم آپارتاید برای مقابله با این انزوای سیاسی تصمیم گرفت که سیاست‌های ویژه‌ای را اتخاذ کند. یکی از این‌ها نقش‌آفرینی علیه کمونیسم شوروی بود. این رویکرد سبب نزدیکی غرب با دولت آپارتاید آفریقا شد و تا سقوط این رژیم هم کشورهای سفیدپوست غربی از حامیان اصلی آن به شمار می‌آمدند. روابط دولت پهلوی و آفریقای جنوبی، در سطح بالایی قرار داشت و ایران مهم‌ترین تامین کننده نفت آفریقای جنوبی بود. با وجود تحریم اجباری سازمان ملل، ایران تا زمان سقوط شاه به صادرات نفت ادامه داد، در حالی که پس از انقلاب در دهه 1980 فقط کشور کوچک برونئی باقی مانده بود که به آفریقای جنوبی نفت صادر می‌کرد. آفریقای جنوبی در دوران تحریم اقتصادی جهانی، برنامه‌ای برای سوخت زغال و تبدیل زغال به نفت را شروع کرد. شرکت ملی نفت ایران در سال 1346 در قراردادی متعهد شد که برای پانزده سال، هفتاد درصد از نفت مورد نیاز پالایشگاه ناتروف را برابر با 25/035/000 تن متریک نفت خام، تامین و آفریقای جنوبی نیز اورانیوم و فولاد به ایران صادر کند.

 دولت پهلوی و جمهوری اسلامی با آپارتاید چگونه برخورد کردند؟
خشونت‌های و تبعیض‌های نژادی رژیم آپاتاید در آفریقای جنوبی
مخالفت بسیاری از کشورهای جهان را در پی داشت.

دولت آفریقای جنوبی تا زمان شروع حرکت‌های ضدآپارتاید که به یک بازنگری اساسی در سیاست‌های این کشور انجامید، تنها در 43 کشور جهان از جمله کشورهای سفیدپوست اروپای غربی، ایران پهلوی و اسرائیل نمایندگی داشت. پس از تحریم اوپک در سال 1973 تا زمان سقوط پهلوی‌ها، ایران بیش از نود درصد از واردات نفت آفریقای جنوبی را سازماندهی و در عوض از آفریقای جنوبی سنگ آهن، استیل، سیمان، ذرت، شکر و دیگر محصولات کشاورزی وارد می‌کرد.
ژاندارمی ایران به نیابت از غرب در منطقه ژئوپلیتیک خلیج فارس و ایفای نقش آفریقای جنوبی به عنوان عامل غرب برای مبارزه با گسترش فعالیت‌های کمونیستی، همگرایی دو کشور برای جلوگیری از گسترش نفوذ اتحاد شوروی و نظام کمونیستی و نیاز رژیم آپارتاید به نفت ایران، سبب گسترش روابط ایران و آفریقای جنوبی شد.این دو دولت به دلیل تحریم آپارتاید نتوانستند روابطی در سطح عالی داشته باشند اما موفق شدند که در کشورهایشان کنسولگری دایر کنند. بر این اساس نخست آفریقای جنوبی سرکنسولگری خود را در اواسط سال 1349 در تهران تاسیس و ایران نیز در تاریخ 30 آبان همان سال سرکنسولگری خود را در ژوهانسبورگ افتتاح کرد.
فعالیت‌های اقتصادی دو کشور تا پیش از انقلاب، منحصر در فعالیت‌های نفتی بود. قراردادهای پالایشگاه‌ ساسولبرگ (ناتروف) و قرارداد فروش نفت به صورت طولانی نسبت به دیگر قراردادها اهمیت بیشتری داشت.ایران در سال 1974-75، 78 درصد، در سال 1977-78، 90 درصد و در سال 1978، یعنی یکسال پیش از انقلاب، 98 درصد نفت آفریقای جنوبی را تامین می‌کرد. در پی قطعنامه 3379 سازمان ملل علیه نژادپرستی، در کشورهای خاورمیانه تنها ایران این قطعنامه را رعایت نکرد و به ارتباط خود با آفریقای جنوبی ادامه داد و این مساله تا سقوط شاه ادامه داشت. کشورهای خط مقدم به همکاری ایران با آفریقای جنوبی اعتراض کردند و قرار شد که رئیس جمهور زامبیا، کنت کانوندا در سفری به ایران با مقامات ایرانی گفتگو کند که با مخالفت مقامات دولت پهلوی روبرو شد.

 دولت پهلوی و جمهوری اسلامی با آپارتاید چگونه برخورد کردند؟
دولت محمدرضا پهلوی به دلایل علاقات ایدئولوژیک،
منافع اقتصادی و نیز همگامی با سیاست‌های غرب
حاضر به قطع روابط با آفریقا یا تحریم آن نداشت.

پیش از انقلاب، به دنبال سفر شهرداران تهران و ژوهانسبورگ به این شهرها، در سال 1352 توافق‌نامه خواهرخواندگی میان دو شهر امضاء و خیابانی در ژوهانسبورگ، تهران نامگذاری شد. همچنین یکی از سینماها و خیابان‌های شهر دوربان، شیراز نامیده شد. در دوره حکومت پهلوی در ایران، روابط ایران و آفریقای جنوبی با وجود ممانعت‌های عمومی و تحریم‌های سازمان‌های جهانی، به دلیلی علاقه دودمان پهلوی و نیز هماهنگی ایدئولوژیک و تا اندازه‌ای هم بهر‌مندی از برخی مزایا و منافع اقتصادی در سطح خوبی قرار داشت. البته پهلوی‌ها به دلیل برخی ضرورت‌های ظاهری نمی‌توانستند از سطح کنسولگری روابط خود را رتقاد دهند.
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینی -رحمة‌الله‌علیه-، تحولات واژگون شد. نظام برآمده از انقلاب اسلامی، دقیقا در تقابل ایدئولوژیک با اندیشه آپارتاید و نژادپرستی قرار داشت و پشتیبانی از نهضت‌های ازادی‌بخش و مظلومان و مستضعفان جهان از اصول اساسی سیاست و ایدئولوژی آن بود. اندیشه قطع رابطه با دولت نژادپرست آفریقای جنوبی حتی پیش از پیروزی انقلاب مطرح بود. حضرت امام خمینی -رحمة‌الله‌علیه- در نوفل لوشاتو درباره فروش نفت به آفریقای جنوبی و رژیم صهیونیستی اعلام کرد: « ما حاضر نیستیم به کشور نژادپرست و جنایتکار و دشمنان بشریت و انسانیت نفت بفروشیم.» در جای دیگر می‌فرماید: «...و یا آفریقای جنوبی تا به این وضعی که دارد خاتمه ندهد ما با او رابطه‌‌ای نمی‌توانیم برقرار کنیم و نفت هم به او نخواهیم داد.» 

 دولت پهلوی و جمهوری اسلامی با آپارتاید چگونه برخورد کردند؟
امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) از پیش از انقلاب
قطع رابطه با دولت آپارتاید را نوید می‌داد.

روابط دو کشور در 13 اسفند 1357 قطع شد. جمهوری اسلامی همکاری نفتی رژیم پیشین با دولت آپارتاید را نیز معلق کرد که این تحریم نفتی ضربه اقتصادی سنگینی برای دولت آفریقا بود. دولت موقت در مقررات صادرات و واردات مصوب 29 فروردین 1358 ورود محصول یا مصنوع کشورهای اسرائیل و آفریقای جنوبی و نیز صدور کالا از ایران به این کشور را غیرمجاز اعلام کرد. در پی قطع رابطه، دولت سوئیس در خرداد 1358 به عنوان حافظ منافع دو کشور تعیین و سرکونسولگری ایران در ژوهانسبورگ به عنوان دفتر حفاظت منافع تبدیل شد.
جمهوری اسلامی در کنار قطع روابط با دولت آپارتاید، با گروه‌های مبارز و آزادی‌بخش ارتباط برقرار کرد و با عناوین مختلف از این مبارزات حمایت به عمل آورد. دفتر نهضت استقلال‌طلب نامیبیا (سواپو) در تهران افتتاح شد و حمایت از مبارزات کنگره ملی آفریقا در دستور کار قرار گرفت. سفر نلسون ماندلا پس از آزادی به ایران و دیدار با آیت‌الله خامنه‌ای نقطه عطف و برآیند طبیعی این روابط بود. شرکت فعال در تحریم‌های بین‌المللی علیه آفریقای جنوبی، صدور بیانیه وزارت امور خارجه در رابطه با مسائل آفریقا و شرکت در همایش‌های ضذآپارتاید از جمله حمایت‌های جمهوری اسلامی بود. در دوران قطع روابط، ارتباط با مسلمانان علاقه‌مند و فعال این کشور برقرار شد و برای برنامه‌ها و گردهم‌آیی‌های مختلف به ایران دعوت شدند.

 دولت پهلوی و جمهوری اسلامی با آپارتاید چگونه برخورد کردند؟
جمهوری اسلامی ایران از بدو سرنگونی رژیم آپارتاید
با دولت جدید روابط خود را به‌گرمی آغاز کرد

همزمان با تشدید مبارزات داخلی، فشارهای خارجی هم علیه رژیم آپارتاید فزونی یافت. این فشارها به اندازه‌ای بود که حتی مارگارت تاچر، نخست وزیر انگلیس که همیشه با تحریم اقتصادی دولت آفریقا مخالفت می‌کرد وادار شد که سکوت کند. به دنبال چهار سال مذارکه فشرده از سال 1990 تا 1994 میان دولت آپارتاید و کنگره ملی آفریقا (جریانی که رهبری مبارزات را به عهده داشت)، سرانجام لایحه شورای انتقالی اجرایی که به سیاهپوستان اجازه می‌داد پس از سیصد سال سلطه انحصاری سفیدپوستان در تصمیم‌گیری‌های دولت شرکت کنند، به تصویب رهبران احزاب رسید. متعاقب این تصویب، نلسون ماندلا رهبر کنگره ملی آفریقا طی نطقی خواستار پایان تضییقات جهانی علیه آفریقای جنوبی شد. با برگزاری نخستین انتخابات غیرنژادی در آفریقا، ماندلا به ریاست جموهری رسید و روابط کشورها با آفریقا از سر گرفته شد. 
دولت جمهوری اسلامی نیز در پاسخ به درخواست ماندلا و کنگره، در سال 1372 به تحریم‌های اقتصادی و تجاری علیه آفریقا پایان داد و مقدمات برای گسترش روابط میان دو کشور فراهم شد. سال بعد و با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، روابط سیاسی دو کشور هم از سر گرفته شد که تا امروز ادامه دارد.

تعداد بازدید از این مطلب: 63
موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


جمهوری‌اسلامی چرا و چگونه؟


جمهوری‌اسلامی چرا و چگونه؟

 
رفراندوم تعیین نظام سیاسی ایران از مهم‏‌ترین وقایع پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. چگونگی برگزاری رفراندوم و مباحثی که در خصوص نحوه‌ی گزینش نظام سیاسی جدید به وجود آمد، از جمله مسایلی است که مباحثی را چه در زمان برگزاری و چه پس از آن، برانگیخت.
هر نهضت و انقلابی در مسیر تکوین خود مراحل مختلفی را پشت سر می‌‌‏گذارد. در این میان تفاوتی ماهوی میان اهداف و خواسته‏‌های انقلابیون در دوران قبل و پس از پیروزی انقلاب وجود دارد. تا زمانی که انقلاب به پیروزی نایل نگردیده بود، مهم‌‏ترین خواسته‌‌ی مخالفین، حول محور سرنگونی نظام مستقر متمرکز می‏‌شود و تمام تلاش‌‏های آنان در راستای تحقق همین هدف سازمان می‌‏یابد. اما مرحله‌‏ای که بی‏‌شک اهمیت آن از دوران مبارزه بیش‌‌تر بوده و در واقع به ثمر نشستن تلاش‏‌ها و کوشش‏‌‌های انقلابیون در گرو موفقیت در این مرحله می‌‏باشد، درست از فردای روز پیروزی آغاز می‌‏گردد.
نفی رژیم مستقر و براندازی آن، زمانی می‌‏تواند به صورت واقعی تحقق یابد که برنامه‌‏ای مشخص برای دوران پس از پیروزی وجود داشته باشد. چه بسا نهضت‏‌ها، قیام‌‏ها و انقلاب‏‌هایی که به دلیل فقدان برنامه‌‏ای مشخص برای دوران بعد از پیروزی نابود شده و یا به انحراف گراییده‏‌‌اند و چه بسیار سازمان‏‌‌ها، گروه‏‌ها و تشکل‏‌های مخالف و مبارز که پس از مدت‌‏های مدید تلاش و مبارزه در راه پیروزی به دلیل عدم برنامه‏ای مدون و مشخص برای آینده متلاشی شده‏‌اند. چنین مبارزه‌‌هایی به هیچ وجه حایز پیروزی کامل نبوده‌‏اند. موفقیت و پیروزی واقعی زمانی تحقق می‏‌یابد که مبارزین و مخالفین ضمن نفی رژیم موجود و تلاش برای براندازی آن، آلترناتیو مشخصی برای جایگزینی ارایه دهند.
در جریان نهضت اسلامی ایران، به واسطه‌‌ی رهبری امام خمینی‌(ره) در حالی که مبارزه‌‌ها و تلاش‏‌های مردم برای براندازی رژیم پهلوی به بهترین نحو انجام می‏‌گرفت، برنامه‌‏ای مشخص برای زمان پس از پیروزی تعیین و از این رهگذر بدیل و آلترناتیوی بی‌‏بدیل برای آینده‌‌ی حکومت ایران از سوی رهبر جنبش تعریف شده بود. امام خمینی(ره) در اوج مبارزه‌‌ها و در بحبوحه‌‌ی انقلاب در پاسخ پرسش‌گران از وضعیت آینده‌‌ی ایران و نوع نظامی سیاسی که می‏‌بایست پس از سرنگونی رژیم در ایران استقرار یابد، پاسخی آشکار ارایه کردند که نشان از دوراندیشی، آینده‌نگری و دقت نظر خاص رهبری انقلاب برای آینده‌‌ی حکومت ایران داشت. امام در پاسخ به این سؤال که «در واقع عمل شما دارای چه جهتی است و چه رژیمی را می‌‏خواهید جانشین رژیم شاه کنید؟» فرمود: «بدون چون و چرا حفظ رژیم شاه غیر قابل قبول است. ما پیوسته با آن مخالف بوده‌‏ایم. سرنگونی آن هدف غیر قابل تغییر مبارزه‌‌ی ملت ماست. به علاوه این شکل حقوقی رژیم نیست که اهمیت دارد، بلکه محتوای آن مهم است. طبیعتاً می‏‌توان یک جمهوری اسلامی را در نظر گرفت.»[1]
به طور کلی می‏‌‌توان این نظرهای مختلف را در سه دسته به شرح زیر طبقه‌‌بندی کرد:
1. طرفداران نظریه‌‌ی «جمهوری‌اسلامی» که امام در رأس آن قرار داشتند و اکثریت مردم نیز به تبعیت از ایشان، این نظریه را تأیید می‏‌کردند.
2. طرفداران نظریه‌‌ی «جمهوری‌دموکراتیک» که عمده‌‏ترین اعضای این طیف، ملی ـ مذهبی‏‌ها بودند و مهندس بازرگان و همفکرانش در دولت موقت در رأس آن قرار داشتند.
3. گروه‌‏های سیاسی خرد و پراکنده‏ای که طرفدار «جمهوری» مطلق یا عناوین دیگری از قبیل «جمهوری‌دموکراتیک‌خلق» بودند. از مهم‌ترین اعضای این طیف باید از گروه‌‏های چپ و مارکسیست‏‌ها یاد کرد.
بنابراین دموکراتیک بودن عنوان نظام در شکل و محتوا، در زمان یاد شده با کمی تفاوت از سوی احزاب و گروه‌‏های سیاسی مختلف و حتی شخصیت‏‌های مستقل تبلیغ می‏شد. در این میان اعضای جبهه‌‌ی ملی همزمان با سایر گروه‌‏ها و البته پر سر و صداتر از دیگران با عنوان جمهوری‌اسلامی که از سوی امام پیشنهاد شده بود، مخالفت کردند و حمایت خود را از جمهوری دموکراتیک اعلام نمودند. به‏طوری که «داریوش شایگان»، از اعضای قدیمی «جبهه‌‌ی ملی» در این زمان، خواستار دولتی مدرن و دموکراسی واقعی مانند دولت آلمان شد[4] و دبیر کل حزب «ایران» نیز جمهوری اسلامی را یک مجهول مطلق می‌‌دانست و حمایت خود را از جمهوری دموکراتیک ایران اعلام کرد. وی اعتقاد داشت چون که اکثر ایران مسلمان و متأثر از اسلام‌‌اند. بنابراین اسلام همیشه در تار و پود رژیم ما حضور دارد و بافت و آیین ما را تشکیل می‌‌دهد؛ بر اساس این اعتقاد، وی عنوان پیشنهادی جمهوری اسلامی را در این زمان، الگوی جمهوری مبهم دانست که مخالف دموکراسی و آزاداندیشی است.[5]
پس از برخاستن زمزمه‏‌هایی مبنی بر مخالفت با نظام پیشنهادی امام از سوی برخی جریان‌‌های سیاسی، امام خمینی در بیانیه‌‏ای که در تاریخ 9 اسفند ماه 1357، به هنگام ترک تهران به سوی قم منتشر گردید، اعلام نمودند که در رفراندوم آینده «من به جمهوری اسلامی رأی می‌‌دهم» و از مردم نیز خواستند تا به «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد رأی دهند.» ایشان در سخنان دیگری در هنگام ورود به قم، استفاده از لفظ «دموکراتیک» برای رژیم اسلامی را تقبیح نموده، تصریح داشتند: «ما فرم‏‌های غربی را نمی‏‌پذیریم» و بار دیگر لفظ‏های مختلف را برای عنوان نظام رد کرده و تنها بر «جمهوری‌اسلامی» تأکید نمودند.[6] هم‌‌چنین، امام در یک سخنرانی در تاریخ 18 اسفند57 اظهار داشتند: «... من متأسفم از این اشخاص که دعوی ملیت می‌‌‏کنند و با اغراض ملت مخالفت می‌‌کنند. آن‌‌ها سر سپرده‌‌ی اجانب هستند و می‏‌خواهند مسایل را برگردانند به حال اول، یا بکشند طرف چپ یا بکشند طرف راست ... این که می‌‏خواهند توطئه کنند، ... منحرف کنند ملت ما را، ... اختلاف بیندازند بین قشرهای ملت، این‏‌ها توطئه‏‌گر هستند و ما ساکت نمی‌‏نشینیم و ما آن‌‏ها را تأدیب می‏‌کنیم.»[7]
امام در سخنان دیگری مواضع ملی‏‌گرا را مورد نقد قرار داد و فرمود: «این‌‌هایى که مى‌‏بینید که اجتناب از این دارند، حتماً باید اسم دیگرى روى آن باشد، اسلام نباشد هر چه مى‏‌خواهد باشد، این‌‌ها سرپوش مى‏‌خواهند بگذارند روى مقاصد خودشان؛ آن مقاصدى که بر خلاف مسیر ماست، با اسم یک نفرى که ملى است. مسیر ما مسیر نفت نیست؛ نفت پیش ما مطرح نیست. ملى کردن نفت پیش ما مطرح نیست. این اشتباه است. ما اسلام را مى‏‌خواهیم، اسلام که آمد نفت هم مال خودمان مى‏شود. مقصد ما اسلام است. مقصد ما نفت نیست تا اگر یک نفر نفت را ملى کرده، اسلام را کنار بگذاریم براى او سینه بزنیم ...»[8]
مواضع امام به شدت مورد حمایت اکثریت مراجع و روحانیون قرار گرفت و آنان در سخنان و اعلامیه‌‏های خود ضمن حمایت از جمهوری اسلامی به عنوان نظامی مطلوب از مردم خواستند در انتخابات پیش روی به آن رأی دهند.[9] علاوه بر امام، شخصیت‏‌های انقلابی دیگری که در راستای آرمان‌‏های انقلاب حرکت می‏‌کردند اعتقادی به اضافه نمودن پسوند و یا پیشوندی دال بر دموکراتیک بودن جمهوری اسلامی نداشتند. آنان بر این باور بودند که افزودن این لفظ کاملاً بی‌‏مورد است. شهید «مطهری» در این باره معتقد بود: «... در عبارت جمهوری‌دموکراتیک‌اسلامی، کلمه‌‌ی دموکراتیک حشو و زاید است.»[10]
این اعتقاد بعدها از سوی اشخاصی که با اصرار خواستار افزودن عباراتی به جمهوری اسلامی بودند نیز به نوعی ابراز شد. به گونه‌‏ای که مهندس بازرگان اظهار داشت: «کلمه‌‌ی جمهوری دموکراتیک، اختراع و ابداع وی نبوده، بلکه اصرار وی بر این مفهوم، ناشی از احترامی بوده که ماده‌‌ی اول اساسنامه‌‌ی شورای انقلاب داشته که در آن مفهوم دموکراتیک درج گردیده است.»[11]
به هر حال، در چنین شرایطی که اوضاع بحرانی کشور به حساسیت موضوع فوق‌‌العاده مهم تعیین نوع نظام سیاسی می‏‌افزود، شورای انقلاب که در این زمان در جایگاه مجلس قانون‌‌گذاری قرار داشت، مشغول تهیه‌‌ی مقدمات برگزاری رفراندوم گردید. در همین راستا چند مصوبه‌ی مهم در مورد چگونگی و نحوه‌‌ی برگزاری همه‌‌پرسی به تصویب رسید. اولین مصوبه‌‌ی شورای انقلاب راجع به رفراندوم که در تاریخ 17 اسفند ماه 1357 به تصویب رسید، مقررات دست و پاگیر موجود را لغو و زمینه‌‏ای برای تسریع در انجام رفراندوم فراهم می‌‌نمود.[12] دومین مصوبه، سن رأی دهندگان را به 16 سال تقلیل می‌‏داد، این مصوبه که در تاریخ 27 اسفند ماه 1357 تصویب شد، مقرر می‏داشت: «به منظور مشارکت ملت رزمنده در تعیین شکل حکومت ایران، شرط سنی رأی‌دهندگان در رفراندوم انقلاب اسلامی ایران 16 سال (متولدین قبل از سال 1342) خواهد بود.»[13] قانون دیگری که در خصوص انجام رفراندوم به تصویب رسید، به نحوه‌‌ی انجام آن مربوط می‏شد؛ بر اساس قانون مصوب، در هر برگ رأی، حروف رأی موافق (آری) با رنگ سبز و حروف رأی مخالف (نه) با رنگ قرمز چاپ شده بود.
رأی‌دهندگان آرای خود را به صورت مستقیم و مخفی برای یکی از دو حالت زیر اعلام می‏‌کردند:
1. تغییر رژیم سابق به جمهوری‌اسلامی که قانون آن از تصویب ملت خواهد گذشت. (آری)
2. تغییر رژیم سابق به جمهوری‌اسلامی که قانون آن از تصویب ملت خواهد گذشت. (نه)[14]
به هر تقدیر همه‌‌پرسی تعیین نوع نظام سیاسی کشور در روزهای دهم و یازدهم فروردین 1358 برگزار گردید در حالی که اوضاع کشور به شدت بحرانی بود و حتی در مناطقی از کشور نظیر «کردستان» و «گنبد» مشکلات فراوانی در انجام رأی‌گیری به وجود آمد و نیز علی‌‌رغم این که بسیاری از گروه‌‏ها و گروهک‏‌های ضد انقلاب این همه‌‌پرسی را تحریم کرده بودند، مردم با رأی قاطع 98.2 درصدی به نظام جمهوری اسلامی «آری» گفتند. بدین ترتیب فصل نوینی در تاریخ معاصر ایران رقم خورد. ذکر این نکته ضروری به نظر می‏‌رسد که به اذعان شاهدان و ناظران عینی، انتخابات در محیطی کاملا سالم و آزاد برگزار شد.(*)

پی نوشت ها :

[1]. امام خمینی، صحیفه‌ی امام، مجموعه آثار امام خمینی ( بیانات، پیام‌ها، مصاحبه‌ها، احکام، اجازات شرعی و نامه‌ها )، تهران، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام، چاپ اول، 1378، ج 4، ص 3.
[2]. همان، ج 6، ص 54.
[3]. همان، صحیفه‌ی امام، ج2، ص324.
[4]. روزنامه‌ی کیهان، 6/12/57، ص8.
[5]. همان، ص5.
[6]. امام خمینی، صحیفه‌ی امام، ج 7، صص66- 265.
[7]. همان، ص363.
[8]. همان، صص 9 ـ 458.
[9]. یحیی فوزی تویسرکانی، تحولات سیاسی ـ اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران؛ مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، مؤسسه‌ی چاپ و نشر عروج، تهران، 1384، ج اول،، ص241.
[10]. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، دفتر انتشارات اسلامی، تهران، 1360، ص 78.
[11]. مهدی بازرگان، شورای انقلاب و دولت موقت از زبان مهندس بازرگان، نهضت آزادی ایران، چاپ اول، تهران 1360،، ص 41.
[12]. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و مجموعه‌ی لوایح قانونی مصوب شورای انقلاب جمهوری اسلامی ایران، ص 38.
[13]. پیشین، ص 40.
[14]. روزنامه‌ی کیهان، مورخه‌ی سه شنبه، 7/

تعداد بازدید از این مطلب: 34
موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


بازخوانی تاریخ

بازخوانی تاریخ

تشکیل هیأت‌ حل‌اختلاف توسط امام

بازخوانی تاریخ ، همیشه عبرت آموز است . 30 سال پیش ، اگر ابوالحسن بنی صدر ، نصایح امام خمینی(ره) را می شنید و بدان ها عمل می کرد و اگر از ابتکار امام در تشکیل "هیات حل اختلاف" برای بازگشت از راه خطایش بهره می گرفت ، قطعاً هیچگاه "رئیس جمهور مخلوع" لقب نمی گرفت اما افسوس که غرور و لجاجت و محاسبات غلط ، سرانجام خوشی برای او رقم نزد.
بنی صدر به آرای میلیونی اش غره بود ، به اقدامات پوپولیستی دل بسته بود ، روی اطرافیانش - که آنها را خدمتگزار و فداکار می خواند- حساب کرده بود ، مسوولان نظام را به هزار تهمت می نواخت و در همان حال از اطرافیان دزد خود حمایت می کرد ، با مجلس و سپاه و سایر نهادها سر ناسازگاری گذاشته بود و خود را فعال مایشاء و رأس امور می دانست و حتی از امضا و ابلاغ مصوبات مجلس هم سرباز می زد.
همه این عوامل دست به دست هم داد تا اختلافات در کشور اوج بگیرد و در چنان هنگامه ای ، امام (ره) که می خواست بنی صدر را از مهلکه برهاند و به مسیر انقلاب بازگرداند ، هیات حل اختلاف تشکیل داد تا همه طرف های اختلاف در فضایی عقلمدارانه به گفت و گو بنشینند و نگذارند دود آتش دعوا ، به چشم مردم برود. اما بنی صدر از این ابتکار حکیمانه استقبال نکرد و در نهایت ،چاره ای جز جراحی این غده از پیکره انقلاب نماند.

امام-بنی صدر-مهدوی کنی

مروری بر ماجرای هیات حل اختلاف در سال 1360 ، به روایت "مرکز اسناد انقلاب اسلامی" می تواند خواندنی و عبرت آموز باشد:
...متأسفانه با همه مدارا و مماشاتی که حضرت امام(ره) نسبت به بنی صدر کردند ولی وی متنبه نشد و همچنان به دنبال اهداف خودش بود ، جنگ را به نقطه شکست کشانده بود ، نیروهای ارزشی مانند شهید صیاد شیرازی را از ارتش بر کنار کرده بود ، دست سپاه را در جنگ بسته بود ، نیروهای ضد انقلاب و گروهک ها را تقویت کرده بود .
در پشت صحنه با آمریکا رابطه داشت ، در سخنرانی هایش دائماً نیروهای ارزشی مانند سپاه و بسیج و بچه های حزب اللهی را به عنوان خشونت گرا و گروه های فشار و آشوب طلب و .... معرفی می کرد .
از منافقین و گروهک های معاند برای شرکت در مراسم سخنرانی اش دعوت می کرد و اکثر سخنرانی هایش را همین گروهک ها پوشش می دادند و با کف و سوت مطالبش را تأیید می کردند .
نسبت به شهید رجایی که نخست وزیرش بود همواره بی مهری می کرد و در هر فرصتی وی را تحمیلی ، ناکارآمد و بیسواد معرفی می نمود و روزنامه های تحت امر وی نیز موج تبلیغاتی به راه می انداختند .

امام-بنی صدر-مهدوی کنی

بنی صدر تا آنجا پیش رفت که طی نامه ای به حضرت امام(ره) درباره تغییر ناپذیر بودن شهید رجایی و هیئت وزیران در برابر سیاست های خود اعتراض کرد و در پایان از امام(ره) نظر خواهی می کند تا طبق نظر ایشان رفتار نماید .
اما در پاسخ نوشتند :
" این جانب دخالتی در امور نمی کنم ، موازین همان بود که کراراً گفته ام و سفارش من آن است که آقایان تفاهم کنند و اشخاص مؤمن به انقلاب و مدیر و مدبر و فعال انتخاب نمایند ." صحیفه نور ، ج 13 ، ص 55
امام(ره) می دانستند که بیشتر این اطرافیان بنی صدر هستند که او را تحریک می کنند ، اگر خودش بود و خودش ممکن بود بتوان با او کنار آمد ، لذا همواره بنی صدر را نصیحت می کردند که از اطرافیانش فاصله بگیرد .
امام(ره) پس از عزل بنی صدر فرمودند :

امام-بنی صدر-مهدوی کنی

" خدا می داند که من مکرر به این گفتم که آقا اینها تو را تباه می کنند ، این گرگ هایی که دور تو جمع شده اند و به هیچ چیز عقیده ندارند ، تو را به باد فنا می دهند ، گوش نکرد ، هی قسم خورد که اینها فداکار هستند ، اینها مردم کذا هستند ، ( یعنی آنهایی که دور و بر او هستند)
خوب من می دانستم که این جور نیستند ، یک دسته ای که می روند توی وزارت خانه دزدی می کنند ، آن را تأییدش می کند ، خوب معلوم می شود دزدی را شما گفتید ، این قدر عقل شان ناقص است این را تأیید می کردند ."

صحیفه نور ، ج 15 ، ص 68 و 69

با این حال نصایح امام(ره) مؤثر واقع نشد و بنی صدر همچنان با تکیه بر آرای یازده میلیونی خود متکبرانه به راه خود ادامه داد و در مصاحبه ها و سخنرانی هایش به بزرگانی چون شهید بهشتی تهمت زد و دروغ گفت ، آنها نیز برای دفاع از شخصیت خود مجبور بودند که در سخنرانی ها و مصاحبه ها موضع بگیرند .
شرایط کشور ، شرایط حساسی بود ، جنگ در مرزهای غرب و جنوب به شدت ادامه داشت و اختلافات داخلی بر روحیه رزمندگان تأثیر منفی گذاشته بود .امام(ره) برای حفظ نظام و رفع تنش ها طی فرمانی حکم کردند که آقایان بنی صدر ، بهشتی ، هاشمی رفسنجانی و رجایی حق سخنرانی در مراسم عمومی را ندارند و برای حل اختلاف نیز راهکار دیگری اندیشیدند که هر یک از آقایان نماینده ای معرفی کنند تا هیئتی تشکیل شود که بر اعمال آقایان نظارت نماید .
خود امام(ره) نیز آیت الله مهدوی کنی را به عنوان نماینده اش در این هیئت معرفی کردند، حضرت امام(ره) خطاب به آیت الله مهدوی کنی نوشتند :
" جناب عالی را به نمایندگی خویش تعیین نمودم تا با نماینده ای که جناب آقای بنی صدر و نماینده دیگری که جناب حجت الاسلام آقای بهشتی و جناب حجت الاسلام آقای هاشمی رفسنجانی و جناب آقای رجایی تعیین می نمایند ، موارد تخلفات از حقوق قانونی هر یک را رسیدگی بنمایید .
30 سال پیش ، اگر ابوالحسن بنی صدر ، نصایح امام خمینی(ره) را می شنید و بدان ها عمل می کرد و اگر از ابتکار امام در تشکیل "هیات حل اختلاف" برای بازگشت از راه خطایش بهره می گرفت ، قطعاً هیچگاه "رئیس جمهور مخلوع" لقب نمی گرفت
و نیز در زمان جنگ که زمانی استثنایی است به اقوال و اعمال هر کس که موجب اختلاف و تشنج در کشور می شود رسیدگی بنمایید و نیز در همین زمینه مطبوعات و رسانه های گروهی را مورد بررسی قرار دهید تا هر کس و هر چه به حسب رأی اکثریت متخلف و تخلف به شمار آمد در مرتبه اول به آنان تذکر دهید تا در اصلاح خود بکوشند و در مرحله بعد به وسیله رسانه های گروهی به مردم شریف کشور معرفی و در تمام موارد فوق به دادستان کل کشور گزارش دهید .
و دادستان کل کشور شرعاً موظف است تا با بی طرفی کامل پس از طی کردن مراحل قانونی موافق موازین شرعی و قانونی با آنان عمل نمایند ، انتظار می رود که آنچه را که بر عهده آقایان گذاشته شده است که یک تکلیف شرعی است قاطعانه و بدون غمض عین عمل نمایند .
لازم به تذکر است که برای اتحاد بیشتر بین نمایندگان هیچ کدام از سه نماینده در خارج از جلسه حق بازگو کردن نظر خود و اظهار مخالفت با رأی اکثریت را که موجب تضعیف هیئت گردد ، نداشته و در صورت تخلف که موجب جنجال است دادستان کل کشور با خود نماینده متخلف چون سایرین عمل خواهد نمود .
لازم است نمایندگان و افرادی که آنان را تعیین می نمایند و همه نویسندگان و گویندگان برای حل معضلات جامعه دست در دست یکدیگر دهند و در حدود قانونی وظایف خویش برای پیشبرد مقاصد عالی اسلام تلاش نمایند ."
صحیفه نور ، ج 14 ، ص 159

تعداد بازدید از این مطلب: 37
موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


امام علیه کاپیتولاسیون چه گفتند؟

 

امام علیه کاپیتولاسیون چه گفتند؟

  

بخشى از بیانات امام خمینی (ره) علیه کاپیتولاسیون در چهارم آبان سال 1343

ایران دیگر عید (گریه حضار) ندارد، عید ایران را عزا کرده اند، (گریه حضار) عزا کردند و چراغانی کردند، عزا کردند و دستجمعی رقصیدند. ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی کردند، پایکوبی کردند
بعد از تصویب لایحه اعطای مصونیت سیاسی به اتباع آمریکایی در ایران (کاپیتولاسیون) در سال 1343 امام خمینی (ره) در چهارم آبان 1343 سخنرانی تاریخی و شدید اللحنی را علیه تصویب کاپیتولاسیون ایراد کردند که در تاریخ نهضت اسلامی ایران به یاد مانده است. بخش‌هایی از این سخنرانی که منجر به دستگیری و تبعید ایشان به ترکیه و سپس نجف شد در ادامه می‌آید.
بسم الله الرحمن الرحیم
انالله و اناالیه راجعون. من تاثرات قلبی خودم را نمی‌توانم اظهار کنم، قلب من در فشار است؛ این چند روزی که مسائل اخیر ایران را شنیده ام خوابم کم شده (گریه حضار) ناراحت هستم، قلبم در فشار است. با تاثرات قلبی روز شماری می‌کنم که چه وقت مرگ پیش بیاید. (گریه شدید حضار)
ایران دیگر عید (گریه حضار) ندارد، عید ایران را عزا کرده اند، (گریه حضار) عزا کردند و چراغانی کردند، عزا کردند و دستجمعی رقصیدند. ما را فروختند، استقلال ما را فروختند و باز هم چراغانی کردند، پایکوبی کردند. اگر من به جای اینها بودم این چراغانی‌ها را منع می‌کردم، می‌گفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند، بالای سرخانه ها بزنند، چادر سیاه بالا ببرند. عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند.
قانونی در مجلس بردند؛ در آن قانون اولا ما را ملحق کردند به پیمان وین و ثانیا الحاق کردند به پیمان وین! که تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده‌هایشان، با کارمندهای فنی شان، با کارمندان اداری شان، با خدمه شان، با هر کس که بستگی به آنها دارد، اینها از هر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند. اگر یک خادم امریکایی، اگر یک آشپز امریکایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد! دادگاه‌های ایران حق ندارند محاکمه کنند! باز پرسی کنند! باید برود امریکا! آنجا در امریکا ارباب‌ها تکلیف را معین کنند! دولت سابق این تصویب را کرده بود و به کسی نگفت. دولت حاضر این تصویب نامه را در چند روز پیش از این برد به مجلس و در چند وقت پیش از این به سنا بردند و با یک قیام و قعود مطلب را تمام کردند و باز نفسشان در نیامد.
آقا فکری بکنید برای این مملکت، فکری بکنید برای این ملت. هی قرض روی قرض بیاورید! هی نوکر بشوید! البته دلار نوکری هم دارد، دلارها را شما می‌خواهید استفاده کنید نوکریش را ما بکنیم. اگر ما زیر اتومبیل رفتیم کسی حق ندارد به امریکائی‌ها بگوید بالای چشمت ابروست لکن شماها استفاده اش را بکنید، مطلب این طور است
در این چند روز این تصویب نامه را بردند به مجلس شورا و در آنجا صحبت هائی کردند. مخالفت هائی شد، بعضی از وکلا هم مخالفت هائی کردند، صحبت هائی کردند لکن مطلب را گذراندند، با کمال وقاحت گذراندند، دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد. ملت ایران را از سگ‌های امریکا پست تر کردند. اگر چنانچه کسی سگ امریکائی را زیر بگیرد باز خواست از او می‌کنند، اگر شاه ایران یک سگ امریکائی را زیر بگیرد باز خواست می‌کنند و اگر چنانچه یک آشپز امریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد،بزرگتر مقام را زیر بگیرد هیچ کس حق تعرض ندارد. چرا؟ برای اینکه می‌خواستند وام بگیرند از امریکا، امریکا گفت این کار باید بشود (لابد اینجور است) بعد از سه چهار روز وام 200 میلیونی، 200 میلیون دلاری تقاضا کردند، دولت آمریکا تصویب کرد که در ظرف پنج سال مبلغ مزبور را به دولت ایران بدهند و در عرض 10 سال، 300 میلیون بگیرند. می‌فهمید یعنی چه؟ دویست میلیون دلار، هر دلاری 8 تومان در عرض پنج سال وام بدهند به دولت ایران برای نظام و در عرض 10 سال سیصد میلیون، آنطور که حساب کردند 300 میلیون دلار از ایران بگیرند یعنی 100 میلیون دلار، یعنی 800 میلیون تومان از ایران در ازای این وام نفع بگیرند؛ معذلک، ایران خودش را فروخت برای این دلارها، ایران استقلال ما را فروخت، ما را جزء دول مستعمره حساب کرد، ملت مسلِم ایران را پست تر از وحشی‌ها در دنیا معرفی کرد، در ازای وام 200 میلیون که 300 میلیون دلار پس بدهند. ما با این مصیبت چه بکنیم روحانیون با این مطالب چه بکنند به کجا پناه ببرند عرض خودشان را به چه مملکتی برسانند

کاپیتولاسیون-امام

سایر ممالک خیال می‌کنند که ملت ایران است، این ملت ایران است که اینقدر خودش را پست کرده است، نمی‌دانند این دولت ایران است، این مجلس ایران است، این مجلس است که هیچ ارتباطی به ملت ندارد، این مجلس، سرنیزه است و این مجلس چه ارتباطی به ملت ایران دارد، ملت ایران به اینها رای ندادند، علمای طراز اول، مراجع، بسیاریشان تحریم کردند انتخابات را، ملت تبعیت کرد از اینها رای نداد؛ لکن زور سرنیزه اینها را آورد در این کرسی نشاند...
آقا من اعلام خطر می‌کنم، ای ارتش ایران! من اعلام خطر می‌کنم ای سیاسیون ایران! من اعلام خطر می‌کنم، ای بازرگانان! من اعلام خطر می‌کنم، ای علمای ایران! ای مراجع اسلام! من اعلام خطر می‌کنم، ای فضلا! ای طلاب ! ای مراجع! ای آقایان! ای نجف! ای قم! ای مشهد! ای تهران! ای شیراز! من اعلام خطر می‌کنم، خطردار است، معلوم می‌شود زیر پرده چیزهایی است و ما نمی‌دانیم. در مجلس گفتند نگذارید پرده‌ها بالا برود، معلوم می‌شود برای ما خواب‌ها دیده اند. از این بدتر چه خواهند کرد. نمی‌دانم از اسارت بدتر چه از ذلت بدتر چه؟ چه می‌خواهند با ما بکنند. چه خیالی دارند اینها. این قرضه دلار چه به سر این ملت می‌آورد این ملت فقیر ده سال 100 میلیون دلار، 800 میلیون تومان نفع پول به آمریکا بدهد! در عین حال ما را بفروشید برای یک همچو کاری.
نظامیان امریکایی، مستشاران نظامی امریکایی به شما چه نفعی دارند آقا اگر این مملکت اشغال امریکاست پس چرا اینقدر عربده می‌کشید، پس چرا اینقدر دم از ترقی می‌زنید اگر این مستشاران نوکر شما هستند پس چرااز ارباب‌ها بالاترشان می‌کنید پس چرا از شاه بالاترشان می‌کنید اگر نوکرند مثل سایر نوکرها با آنها عمل کنید، اگر کارمند شما هستند مثل سایر ملل که با کارمندانشان عمل می‌کنند شما هم عمل کنید.
آقا من اعلام خطر می‌کنم، ای ارتش ایران! من اعلام خطر می‌کنم ای سیاسیون ایران! من اعلام خطر می‌کنم، ای بازرگانان! من اعلام خطر می‌کنم، ای علمای ایران! ای مراجع اسلام! من اعلام خطر می‌کنم، ای فضلا! ای طلاب ! ای مراجع! ای آقایان! ای نجف! ای قم! ای مشهد! ای تهران! ای شیراز! من اعلام خطر می‌کنم، خطردار است
اگر مملکت ما اشغال آمریکائیست پس بگوئید، پس ما را بردارید بریزید بیرون از این مملکت. چه می‌خواهند با ما بکنند این دولت چه می‌گوید به ما، این مجلس چه کرد با ما این مجلس غیر قانونی این مجلس محرم، این مجلسی که به فتوای و به حکم مراجع تقلید تحریم شده است، این مجلسی که یک وکیلش از ملت نیست، این مجلسی که به ادعا می‌گوید ما از انقلاب سفید آمده ایم. آقا کو این انقلاب سفید! پدر مردم را در آوردند. آقا من مطلعم، خدا می‌داند که من رنج می‌برم، من مطلعم از این دهات، من مطلعم از این شهرستان‌های دور افتاده، از این قم بدبخت، من مطلعم از گرسنگی خوردن مردم، از وضع زراعت مردم.
آقا فکری بکنید برای این مملکت، فکری بکنید برای این ملت. هی قرض روی قرض بیاورید! هی نوکر بشوید! البته دلار نوکری هم دارد، دلارها را شما می‌خواهید استفاده کنید نوکریش را ما بکنیم. اگر ما زیر اتومبیل رفتیم کسی حق ندارد به امریکائی‌ها بگوید بالای چشمت ابروست لکن شماها استفاده اش را بکنید، مطلب این طور است. نباید گفت اینها را آن آقایانی که می‌گویند که باید خفه شد، این جا هم باید خفه شد این جا هم خفه بشویم ما را بفروشند و خفه بشویم قرآن ما را بفروشند و خفه بشویم والله گناهکار است کسی که داد نزند، والله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند.

تعداد بازدید از این مطلب: 39
موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


انقلاب اسلامی


انقلاب اسلامی

 

 انقلاب اسلامی

پیروزی انقلاب اسلامی ایران شروع عصر تازه ای در تاریخ ایران به شمار می رود.کشوری که چندین هزار سال تحت سلطه ی شاهان و استعمارگران قرار داشت از بند زنجیر اسارت رها شده و سرنوشت آن را مردم مسلمان و انقلابی رقم زدند.در یک کلام،ظهور انقلاب اسلامی ایران حاصل زحمتهای اولیای دین برای اجرای قوانین اسلام و برپایی حکومت عدل الهی بود.

ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی ایران که بدون وابستگی به شرق و غرب در 22 بهمن 1357 ه.ش،به پیروزی رسیده بود،معادلات سیاسی استکبار جهانی را بر هم ریخت.انقلابی نوپا که کانون توجه سیاستمداران و عموم مردم جهان شد.(انقلاب سالهای 1978،1979 (1357) و پیامدهای آن برای نخستین بار در خلال 25 سال،توجه وسیع همگانی،همراه مقدار زیادی سرگردانی و ابهام را نسبت به ایران جلب نمود.این انقلاب حتی با الگوها و انتظارات کسانی که به نسبت خوبی از اوضاع ایران مطلع بودند،نیز سازگار نبود.) 
بی شک،چنین حادثه ای بزرگ،مسایل بی شماری در پی داشت،چنان که برخی،روزهای انقلاب را در مقابل تحولات سالهای اولیه ی بعد از پیروزی ناچیز می شمارند.انقلاب اسلامی ایران در عمر کوتاه خود مراحل متعدد و سرنوشت سازی را سپری کرده است.برای آشنایی بیشتر،این روزها را در دورانهای زیر مورد مطالعه قرار می دهیم.

از پیروزی انقلاب تا استعفای دولت موقت

دولتی که با حکم امام خمینی – رحمت الله علیه – در تاریخ 15/11/1357 به نخست وزیری مهندس (مهدی بازرگان) تشکیل شده بود،با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن،با عنوان (دولت موقت انقلاب اسلامی) اداره کشور را به دست گرفت. فرمان نخست وزیری مهندس بازرگان شامل مأموریتها و مسؤولیتهای زیر بود.
1. (در انتصاب مسؤولین دولتی روابط حزبی و بستگی به گروهی خاص درنظر گرفته نشود.
2. انجام رفراندم و رجوع به آرای عمومی ملت درباره ی تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی.
3. تشکیل مجلس خبرگان جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید.
4. انتخابات مجلس نمایندگان ملت.) 
دولت موقت به دلیل گرایشهای لیبرالیستی و میانه روی،نه تنها در جهت انجام فرمان حضرت امام گام بر نمی داشت،بلکه بر موضع حزبی اصرار می ورزید.به عنوان نمونه می توان به ترکیب کابینه ی دولت موقت و برخورد با نهادهای انقلابی اشاره کرد.
رفراندم عمومی در روز دوازدهم فروردین 1358 ه.ش برای تعیین نظام حکومتی ایران اسلامی برگزار شد و 2/98 درصد افرادی که واجد شرایط بودند،به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند.امام خمینی – رحمت الله علیه – در اعلامیه ای به این مناسبت فرمود:
(صبحگاه دوازده فروردین که روز نخستین حکومت الله است از بزرگترین اعیاد مذهبی و ملی ماست. ملت ما باید این روز را عید بگیرند و زنده نگهدارند.روزی که کنگره های قصر 2500 ساله حکومت طاغوتی فرو ریخت و سلطه شیطانی برای همیشه رخت بربست و حکومت مستضعفین که حکومت خداست به جای آن نشست.)
عرصه ی سیاسی ایران در فاصله پیروزی انقلاب تا استعفای دولت موقت شاهد حوادث گوناگونی بود.از فردای پیروزی،دهها دسته و گروه در مناطق مختلف خودنمایی کرده،هرکس برای خود ایدئولوژی و آرمانی را اعلام کرد.گروههای معارض انقلاب- گروهکها- با الهام از استکبار جهانی در صدد سرنگونی نظام نوپای جمهوری اسلامی بودند.عمل کرد (حزب دموکرات) و (کومله) در کردستان،(منافقین) سازمان مجاهدین خلق در تهران و شهرهای بزرگ،حزب (خلق مسلمان) در تبریز،گروههای چپ در ترکم صحرا و فعالیتهای گروه تروریستی (فرقان) از آن جمله بود.
کمیته ی انقلاب اسلامی،سپاه پاسداران و جهاد سازندگی از مهمترین نهادهایی بودند که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تأسیس شدند.پاسداران انقلاب،به عنوان بازوی مسلح انقلاب و رهبری، به علت ضعف قوای انتظامی و ارتش و فقدان امنیت اجتماعی،اسلحه به دست گرفته،به حراست از انقلاب پرداختند. جهاد سازندگی نیز با ارایه انواع خدمات کشاورزی،آبرسانی،برق رسانی و راه سازی را در مناطق محروم بویژه بخشها و روستاهای دور افتاده آغاز کردند.
الف:انقلاب دوم:
روز سیزده آبان 1358 ه.ش،به مناسبت سالگرد تبعید حضرت امام- رحمت الله علیه – مراسمی در دانشگاه تهران برگزار شد.در پایان این مراسم،به عنوان اعتراض به پناه دادن شاه به امریکا،راهپیمایی با شکوهی به طرف سفارت امریکا درتهران انجام گرفت.در این میان عده ای از دانشجویان به نام (دانشجویان پیرو خط امام) با یک برنامه ی از پیش تعیین شده،در یک اقدام انقلابی و متهورانه سفارت امریکا،( معروف به لانه ی جاسوسی) را که زیر چتر مصونیت دیپلمات در ایران مشغول کار بود،به اشغال خود درآورده،کارکنان آن را به گروگان گرفتند.
امام خمینی – رحمت الله علیه – حرکت دانشجویان را تأیید کردند و مردم با اجتماع و تظاهرات در خیابانهای اطراف لانه ی جاسوسی،پشتیبانی خود را از این اقدام اعلام کردند.اشغال لانه ی جاسوسی،ضربه ی مهلکی بر ایادی امریکا و بخصوص لیبرالها و دولت موقت بود. سرانجام دولت موقت که نمی- توانست خود را با شرایط جدید تطبیق دهد،مجبور به استعفا شد و بدین ترتیب،عمر نه ماهه ی آن به پایان رسید.

از استعفای دولت موقت تا آغاز جنگ تحمیلی

این دوره یکی از دوره های پرحادثه و سخت تاریخ انقلاب اسلامی است.(شورای انقلاب)  پس از استعفای دولت موقت اداره ی امور کشور را به دست گرفت و اولین انتخابات ریاست جمهوری در بهمن ماه 1358 ه.ش برگزار شد و ابوالحسن بنی صدر در این انتخابات به ریاست جمهوری برگزیده شد.در اسفندماه همان سال،مردم در سراسر کشور برای انتخاب نمایندگان اولین دوره ی مجلس به پای صندوقهای رأی رفتند و افراد مورد نظر خود را برای امر خطیر وضع قوانین برگزیدند.این مجلس در خردادماه سال 1359 ه.ش افتتاح شد.

الف:انقلاب فرهنگی:
بعد از پیروزی انقلاب،به علتهای مختلف که مهمترین آنها ضعفهای بی حد و حصر دولت موقت بود،گروههای سیاسی به سرعت شکل گرفته،با تبلیغات گسترده ای علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی وارد میدان مبارزات سیاسی شدند دانشگاه نیز به عنوان یک مرکز فرهنگی و مولد متخصصین جامعه،جولانگاه گروههای سیاسی مختلف شد.
از نتایج فعالیتهای گروههای مخالف با آرمانهای انقلاب اسلامی،ایجاد جو مسموم سیاسی در دانشگاه و در میان قشرهای روشنفکر جامعه بود،بگونه ای که مبانی ارزشی و اسلامی انقلاب به مسخره گرفته می شد. با ادامه ی این روند سرانجام،دانشجویان متعهد از درون دانشگاهها با یک حرکت انقلابی دانشگاهها را تعطیل کرده،خواهان اصلاح وضع موجود شدند.این حرکت دانشجویان مورد تأیید شورای انقلاب نیز قرار گرفت.
سپس از سوی رهبر انقلاب اسلامی،(ستاد انقلاب فرهنگی) شروع به کار کرد.حضرت امام – رحمت الله علیه – از این ستاد خواستند تا:
(برای برنامه ریزی رشته های مختلف و خط مشی فرهنگی آینده ی دانشگاهها بر اساس فرهنگ اسلامی و انتخاب و آماده سازی اساتید شایسته،متعهد و آگاه و دیگر امور مربوط به انقلاب آموزشی اقدام نمایند.) 

ب: حادثه ی طبس
حمله نظامی امریکا به قصد آزادی گروگانها در تاریخ پنجم اردیبهشت 1359 ه.ش به وقوع پیوست.این حمله با عنایت خداوند متعال به علت توفان شن در طبس شکست خورد.نیروهای نظامی امریکا بدون نیل به اهداف عملیات خود با ناکامی و رسوایی و با به جا گذاشتن تعدادی کشته و تلف شدن چند هواپیما و هلیکوپتر و مقداری وسایل دیگر در کویر طبس مجبور به فرار شدند.البته با اقدام خیانت آمیز بنی صدر،اسناد سری مهم و بسیار محرمانه در بمباران هلیکوپترهای باقیمانده از بین رفت.

ج: کودتای نوژه
امریکا همزمان با حمله نظامی به طبس،از طریق (شاهپور بختیار) در تدارک کودتای نوژه بود.تجاوز نظامی طبس و کودتای نوژه دو حلقه ی یک زنجیر بودند که باید منجر به براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران می شد.کودتا چیان که عده ای از آنها از افسران طرفدار رژیم شاه بودند،قصد داشتند با هواپیما بیت امام – رحمت الله علیه – را در (جماران) بمباران کرده،به کمیته ها و مراکز سپاه نیز حمله نمایند.این کودتا با هوشیاری نیروهای (حزب الله) به موقع کشف و خنثی شد.عاملین کودتا دستگیر و محاکمه شدند و اعتراف کردند که برنامه ی کودتا را از دولتهای خارجی گرفته اند.

د: نخست وزیری شهید رجایی
بنی صدر که از ابتدا ملی گرا،لیبرال و غرب زده بود،در دوران ریاست جمهوری بتدریج روش خود را تغییر داده،اختلافات بسیاری با شورای انقلاب و مجلس شورای اسلامی پیدا کرد.یکی از اختلافها،انتخابات نخست وزیر بود.بنی صدر برای انتخاب دولت متمایل به خود تلاش می کرد،در حالی که مجلس با تکیه به رهنمودهای حضرت امام – رحمت الله علیه – در انتخاب نخست وزیر متعهد و مکتبی پافشاری می نمود.سرانجام،بعد از مدتی تلاش و تعیین هیأتی مشترک،شهید رجایی به عنوان نخست وزیر انتخاب شد.

تعداد بازدید از این مطلب: 53
موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اشنایی با قیام 15 خرداد 1342

اشنایی با قیام 15 خرداد 1342


پانزدهم خرداد، نقطه عطفی است در تاریخ معاصر ایران است

یادگاری است از پیوند معنوی توده‌های عظیم مردم کشور ما؛ واکنشی است از احساس عمیق مذهبی ملت ایران؛ نمایشی است از به پاخاستن مردمی که می خواستند ظلم و ستم را از بن بر کنند؛ تجسمی است از تاریخ اسلام و درجه‌ای است برای سنجش فداکاری و از خود گذشتگی انسان‌هایی که به دنبال آرمان الهی حرکت می‌کنند.

پانزدهم خرداد، روز قیام خونین مردم جان برکفی است که به نام اسلام و برای اسلام به میدان آمدند تا سلطه طاغوتیان را از کشورشان برچینند.

در سحرگاه 15 خرداد سال 1342، دژخیمان رژیم ستمشاهی به خانه امام خمینی (ره) یورش بردند.

آنها امام را که 3 روز پیش از آن، به مناسبت عاشورای حسینی در مدرسه فیضیه، در سخنان کوبنده‌ای، از جنایات شاه و اربابان آمریکایی و اسرائیلی او پرده برداشته بود، دستگیر و دور از چشم مردم، به زندانی در تهران منتقل کردند.

هنوز چند ساعتی از این حادثه نگذشته بود که خیابان‌های شهر قم، زیرپای مردان و زنان انقلابی - که در اعتراض به رژیم شاه و حمایت از رهبرشان فریاد برآورده بودند - به لرزه درآمد.

این صحنه، در آن روز در تهران و چند شهر دیگر نیز به وجود آمد و بدین ترتیب، مردم ایران با این قیام گسترده، نشان دادند که خواستار برقراری حکومت اسلامی و پایان دادن به رژیم ستمشاهی هستند

تعداد بازدید از این مطلب: 46
موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اشنایی با واقعه ی 17 شهریور

اشنایی با واقعه ی 17 شهریور


برگزاری راهپیمایی بزرگ در عید سعید فطر سال ١٣۵۷، سرآغاز حرکت خونین ١٧ شهریور همان سال به شمار می‌رود.

در این روز که مصادف با 13 شهریور بود، مردم در شهرهای خمین، تهران، قم، کرج، ایلام و چند شهر دیگر، پس از برگزاری نماز عید، به حرکت درآمدند و شعارهای دینی و کوبنده بر ضد رژیم سردادند.

 در صبح جمعه، ١٧ شهریور سال ١٣۵۷، مردم تهران پس از ادای فریضه صبح، برای چهارمین روز متوالی از خانه‌ها بیرون آمده و سیل‌آسا به سمت خیابان‌ها آمدند. مرکز تجمع آنان میدان ژاله (میدان شهدای کنونی) بود. همین که مردم به خیابان‌ها رسیدند، ناگهان با دیدن تانک‌ها و زره‌پوش‌های نظامی و مأموران مسلسل به دست حکومت، غافلگیر شدند، ولی بدون اعتنا به سربازان، به حرکت خود ادامه دادند.

از خیابان‌های اطراف، سیل انبوه جمعیت با سردادن شعارهای انقلابی، به سمت میدان ژاله در حرکت بود. مأموران مسلح پس از چند بار اخطار، از زمین و هوا جمعیت را ناجوانمردانه هدف رگبار مسلسل قراردادند.

در این روز،‌ جوانان بسیاری جان خویش را از دست دادند و به خاطر به ثمر رسیدن نهال انقلاب اسلامی، به قربانگاه عشق و شهادت شتافتند.

رژیم در حال فروپاشی، تعداد کل شهیدان ١٧ شهریور را ۵٨ نفر و مجروحان این فاجعه را ۲٠۵ نفر اعلام کرد و تجمع گسترده و عظیم مردم تهران را نقشه خارجی اعلام کرد.

شمار دقیق قربانیان مظلوم حادثه ١٧ شهریور در میدان شهدا هیچگاه مشخص نشد، ولی به یقین، این رقم از 4 هزار تن افزون‌تر بود و یکی از بزرگ‌ترین فجایع تاریخ انقلاب به شمار می‌رود.

 حضرت امام خمینی (ره)، در ١٨ شهریور سال ١٣۵۷، با ارسال پیامی به ملت شریف و شجاع ایران، ضمن ابراز همدردی با ملت، کشتار وحشیانه رژیم شاه را محکوم و دولت آشتی‌ملی را، دولتی تحمیلی و غیرقانونی اعلام کردند.

تعداد بازدید از این مطلب: 52
موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


اشنایی با یوم الله 12 فروردین

اشنایی با یوم الله 12 فروردین


مردم ایران در فروردین ۱۳۵۸ با حضور در انتخاباتی بی نظیر، جمهوری اسلامی را به عنوان نظام حکومتی خود برگزیدند.

۱۲ فروردین ۱۳۵۸ در یک همه‌پرسی که در خصوص نوع حکومت، پس از پیروزی انقلاب برگزار شد ۹۸ و دو دهم درصد مردم ایران به حکومت جمهوری اسلامی رإی "آری" دادند و در این روز حکومتی شکل گرفت که شعار اصلی آن استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود و نور اسلام را پس از گذشت قرن ها نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان متجلی ساخت.

امام خمینی (ره ) در این روز پس از تثبیت نظام جمهوری اسلامی در پیامی فرمودند: خداوند تعالی وعده فرموده است که مستضعفین زمین را به امید و توفیق درمقابل مستکبرین غلبه دهد و آنها را امام و پیشوا قراردهد، وعده خداوندتعالی نزدیک است من امیدوارم که ما شاهد این وعده باشیم و مستضعفین بر مستکبرین غلبه کنند، چنانکه تاکنون غلبه کردند من از عموم ملت ایران تشکر می کنم که در این همه پرسی شرکت کردند و رای قاطع خودشان که باید گفت، صد در صد پیروزی بوده است را به جمهوری اسلامی دادند.

بنیانگذارجمهوری اسلامی دربخش دیگری از پیام خود فرمودند: صبحگاه ۱۲فروردین که روز نخست حکومت الله است از بزرگترین اعیاد ملی و مذهبی ماست و ملت ماباید این روزبزرگ را عید بگیرند و زنده نگهدارند روزی که کنگره های قصر ۲۵۰۰ ساله حکومت طاغوتی فرو ریخت و سلطه شیطانی برای همیشه رخت بربست و حکومت مستضعفین جانشین آن گردید.

بر همین اساس - از سال ۵۸ تاکنون ۱۲ فروردین از بزرگترین اعیاد انقلاب اسلامی ایران به‌حساب می‌آید.

اگرچه مردم در طول مبارزات انقلابی خود شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را سرلوحه شعارهایشان قرارداده بودند و به این ترتیب با فریادهای خود اجماع قاطع خود را درباره جمهوری اسلامی اعلام کرده بودند اما برای تثبیت ثمره مبارزات اسلامی شان در روزهای سرنوشت ساز ۱۰ و ۱۱ فروردین ۵۸ باحضوری آگاهانه در پای صندوق های رای به یکی از بزرگترین اهداف انقلاب اسلامی جامه عمل پوشاندند و پیروزی نهایی انقلاب را با آرای عظیم و باورنکردنی خود تحقق بخشیدند.

با حضورگسترده مردم درانتخابات ۱۱ فروردین و با رهبریت قاطع امام خمینی (ره ) ومجاهدت‌ها و کوشش‌های بی‍نظیر امت مسلمان ایران، حکومت اسلامی در سراسر ایران استقرار یافت تا زمینه تشکیل حکومت عدل اسلامی را برای ظهور امام زمان (عج ) فراهم آورد .

امام خمینی (ره ) به شکرانه این پیروزی درخشان در پیامی فرمودند:  من به دنیا اعلام می کنم که درتاریخ ایران چنین همه پرسی سابقه ندارد که سرتاسرمملکت با شوق وشعف وعشق و علاقه به صندوق ها هجوم آورده و رای مثبت خود را در آن ریخته و رژیم طاغوتی را برای همیشه به زباله دان تاریخ دفن کند من از این همبستگی بی مانند که همه به ندای آسمانی (واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا) لبیک گفتند وبه اتفاق آرا به جمهوری اسلامی رای مثبت دادند و رشد سیاسی و اجتماعی خود را به شرق و غرب ثابت کردند ، تقدیر می کنم.

تعداد بازدید از این مطلب: 63
موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


زنجیره منطقی تحقق اهداف اسلامی از منظر امام خامنه ای


زنجیره منطقی تحقق اهداف اسلامی از منظر امام خامنه ای

مقام معظم رهبری برای تحقق اهداف اسلامی زنجیره ی منطقی ای را متصور می شوند تا همه کسانی که خواهان تحقق اهداف اسلامی در جهان اند دستورکار منسجم و موثقی در اختیار داشته باشند.

نظام تصميم گيري و اجراي صحيح، مبتني بر اولويت بندي و دسته بندي اهداف است. با توجه به اينکه در بسياري از مواقع ممکن است تزاحم اهداف رخ دهد لازم است تا توان و قدرت مجريان تصميم ها به صورت منظم و دسته بندي شده اعمال شود. لذا، مقام معظم رهبري براي تحقق اهداف اسلامي زنجيره ي منطقي اي را متصور مي شوند تا همه کساني که خواهان تحقق اهداف اسلامي در جهان اند دستورکار منسجم و موثقي در اختيار داشته باشند. سلسله مراتب اهداف اسلامي از نظر ايشان عبارتند از انقلاب اسلامي، نظام اسلامي، دولت اسلامي، جامعه اسلامي و در نهايت امت اسلامي است. در ادامه تلاش مي شود تا با توجه به بيانات و پيام هاي مقام معظم رهبري به درک انديشه هاي ايشان در مورد تحقق اهداف اسلامي نائل شويم. در قسمت اول اين مقاله به دو زنجيره ابتدايي تحقق اهداف اسلامي يعني انقلاب اسلامي و نظام اسلامي مي پردازيم و در مقاله دوم به تحليل سه زنجيره باقي مانده خواهيم پرداخت..

زنجيره تحقق اهداف اسلامي

رهبر معظم انقلاب براي تحقق اهداف اسلامي مراتبي را در نظر مي گيرند که عبارتند از انقلاب اسلامي، نظام اسلامي، دولت اسلامي، جامعه اسلامي و در نهايت امت اسلامي است. به عبارتي از منظر ايشان ابتدايي ترين حرکت براي تشکيل امت اسلامي حرکت انقلابي است.« يک زنجيره‌ي منطقي وجود دارد...حلقه‌ي اول، انقلاب اسلامي است، بعد تشکيل نظام اسلامي است، بعد تشکيل دولت اسلامي است، بعد تشکيل جامعه‌ي اسلامي است، بعد تشکيل امت اسلامي است» (بيانات معظم له در ديدار دانشجويان کرمانشاه ۱۳۹۰/۰۷/۲۴)

زنجيره تحقق اهداف اسلامي در انديشه مقام معظم رهبري

نکته اي که نبايد از آن غفلت داشت اين است که زنجيره تحقق اهداف اسلامي به شکل متصل و پيوسته است. بدين معنا که هدف ها يکي پس از ديگري رخ مي دهد. اگرچه انقلاب اسلامي به معناي عام آن شامل همه اين مراحل مي شود اما اختصاصا منظور از انقلاب اسلامي در زنجيره تحقق اهداف اسلامي حرکتي انقلابي براي برداشتن رژيم هاي مرتجع و طاغوتي هم است. «اين يک زنجيره‌ي مستمري است که به هم مرتبط است. منظور از انقلاب اسلامي ... حرکت انقلابي است؛ والّا به يک معنا انقلاب شامل همه‌ي اين مراحل ميشود. اينجا منظور ما ... همان حرکت انقلابي و جنبش انقلابي که نظام مرتجع ... نظام وابسته و فاسد را سرنگون ميکند و زمينه را براي ايجاد نظام جديد آماده ميکند.» (بيانات معظم له در ديدار دانشجويان کرمانشاه ۱۳۹۰/۰۷/۲۴)

  1. 1.     انقلاب اسلامي

از منظر حضرت آيت الله خامنه اي، يکي از ابتدايي ترين زنجيره تحقق اهداف اسلامي، انقلاب اسلامي است. انقلاب اسلامي حرکتي رو به جلو در نظر گرفته مي شود که داراي شاخص هايي است. هدف اين حرکت انقلابي در وهله اول بايد حذف رژيم هاي مرتجع و طاغوتي و جايگزيني آن با نظام اسلامي باشد تا از اين جهت هدف هاي عالي تري چون تشکيل دولت اسلامي و جامعه اسلامي و در نهايت امت واحده اسلامي محقق گردد.

برخي از لوازم اصلي انقلاب اسلامي از منظر رهبر معظم انقلاب عبارتند از رهبري دافع و جاذب، کلان نگري در مسائل، استکبارستيزي، انصاف، صيانت از جهتگيري‌هاي اصلي انقلاب، ايستادگي در برابر فتنه گران و اميد به وعده هاي الهي مي باشد که در ادامه مختصرا به آنها پرداخته مي شود.

  • ·       رهبري دافع و جاذب

يکي از مهمترين ارکان هر حرکت انقلابي را بايد رهبري انقلابي دانست. رهبران انقلابي هم هر کدام داراي خصوصيات متفاوتي اند. به نظر رهبر معظم انقلاب اسلامي هر انساني دافعه و جاذبه خاص خود را دارد منتهي رهبر انقلابي اسلامي بايد به مانند امام خميني (ره) معيار جاذبه و دافعه اش اسلام باشد. « همه جاذبه و دافعه دارند... اما انسانهاي بزرگ، جاذبه‌شان يک طيف وسيعي را به وجود مي‌آورد؛ دافعه‌ي آنها هم همين طور، يک طيف عظيمي را به وجود مي‌آورد. جاذبه و دافعه‌ي امام تماشائي است. آنچه که مبنا و معيار جاذبه‌ي امام و دافعه‌ي امام بود، باز مکتب بود، اسلام بود» (خطبه‌هاي نماز جمعه‌ي تهران در حرم امام خميني (ره)  ۱۳۸۹/۰۳/۱۴)

  • ·       کلان نگري در مسائل

لازمه انقلاب کلان نگري در مسائل است چرا که انقلاب تحولي کلان در بطن جامعه است و تحولي کلان صرفا با ديد مقطعي و جزئي ميسر نمي شود. به عبارتي دشمن شناسي لازمه نگاه کلان است.. « دشمني جبهه‌اي كه امروز در مقابل ايران اسلامي قرار گرفته و دشمني ميكند، متمركز روي همين نقطه‌ي قدرتمند شدن ايران است؛ نميخواهند اين اتّفاق بيفتد. اين نگاه كلان را بايد در همه‌ي حوادث و قضايا - قضاياي سياسي، قضاياي اقتصادي، قضاياي گوناگون بين‌المللي و منطقه‌اي كه مربوط به كشورتان است - همواره در نظر داشته باشيد، فراموش نكنيد.» (بيانات معظم له در ديدار شرکت‌کنندگان در هفتمين همايش ملي نخبگان جوان  ۱۳۹۲/۰۷/۱۷)

تحليل کلان نگر ريشه بسياري از مسائل غرب با ايران را ريشه در رويارويي اين جبهه با زياده خواهي هاي جبهه مقابل مي داند. « نظام سلطه جنگ را، فقر را، فساد را گسترش ميدهد، با همان سازوكار مشخّص تقسيم دنيا به ظالم و مظلوم ]  اما [  اسلام - يعني انقلاب همه‌ي اين عوامل را نفي ميكند؛ چالش اصلي اينجا است ... بقيه‌ي حرفها بهانه است. تحريم، جنگ داخلي، ايجاد كودتا، بقيه‌ي چيزهايي كه در اين سالها [بوده‌]، مسئله‌ي انرژي هسته‌اي، همه را در اين چهارچوب بايد نگاه كرد...» (بيانات معظم له در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ۱۳۹۲/۰۶/۲۶)

  • ·       استکبارستيزي

ضديت با نظام سلطه و استکبار از اهداف اصلي انقلاب اسلامي است. به عبارتي  حرکت انقلابي درصورتي اسلامي خواهد بود که هدف اش مبارزه با نظام سلطه و استکبار باشد. «استکبارستيزي؛ ايستادگي قاطع در مقابل حرکت کفر و نفاق - نه فقط در کشور، بلکه در سطح جهان - مرزبندي شفاف با دشمنان انقلاب و دشمنان دين؛ اينها شاخص است.» (بيانات معظم له در ديدار اعضاي بسيجي هيأت علمي دانشگاه‌ها ۱۳۸۹/۰۴/۰۲)

  • ·       انصاف

يکي از لوازم اصلي بقاي هر فعاليت اجتماعي اعم از فعاليت انقلابي، منصفانه بودن آن در همه زمينه ها از جمله تحليل و عمل است. لذا « زيادتر نگوئيد از آنچه که هست، از آنچه که بايد و شايد. منصف باشيم؛ عادل باشيم. اينها آن وظائف ماست. اينجور نيست که ما چون مجاهديم، چون مبارزيم، چون انقلابي هستيم، بنابراين هر کسي که از ما يک ذره - به خيال ما و با تشخيص ما - کمتر است، حق داريم که درباره‌اش هر چي که ميتوانيم بگوئيم؛ نه، اينجوري نيست. بله، ايمانها يکسان نيست، حدود يکسان نيست و بعضي بالاتر از بعضي ديگر هستند. خدا هم اين را ميداند و ممکن است بندگان صالح خدا هم بدانند؛ لکن در مقام تعامل و در مقام زندگي جمعي، بايد اين اتحاد و اين انسجام حفظ بشود و اين تمايزها کم بشود.» (بيانات معظم له در ديدار اعضاي بسيجي هيأت علمي دانشگاه‌ها ۱۳۸۹/۰۴/۰۲)

  • ·       صيانت از جهتگيري‌هاي اصلي انقلاب

يکي از سخت ترين کارهايي که همزمان با تحولات عظيم اجتماعي مي توان انجام داد، حفظ جهت گيري هاي اصلي آن انقلاب يا هر تحول عظيم اجتماعي است. لذا« چالش اصلي همه‌ي تحولات بزرگ اجتماعي - از جمله انقلابها - صيانت از جهتگيري‌هاي اصلي اين انقلاب يا اين تحول است. اين مهمترين چالش هر تحول عظيم اجتماعي است که هدفهائي دارد و به سمت آن هدفها حرکت و دعوت ميکند. اين جهتگيري بايد حفظ شود. اگر جهتگيري به سمت هدفها در يک انقلاب، در يک حرکت اجتماعي صيانت نشود و محفوظ نماند، آن انقلاب به ضد خود تبديل خواهد شد» (بيانات معظم له در خطبه‌هاي نماز جمعه‌ي تهران در حرم امام خميني (ره) ۱۳۸۹/۰۳/۱۴)

  • ·       ايستادگي در برابر فتنه گران و  خط مستمر در انقلاب

درصورت ايستادگي نکردن روي اصول اوليه هر انقلاب و نظام سياسي،استحاله شدن يکي از آسيب هايي است که هيچ نظام سياسي  انقلابي از آن مستثني نيست. لذا «اميرالمؤمنين در آن لحظه‌ي فريب و فتنه، به دوستان خود نهيب ميزند: «امضوا علي حقّکم و صدقکم»؛ اين راه حقي که در پيش گرفتيد، اين حرکت صادقانه‌اي که داريد انجام ميدهيد، اين را از دست ندهيد و رها نکنيد؛ با حرفهاي فتنه‌گران و فتنه‌انگيزان، در دل شما تزلزل به وجود نيايد» (بيانات معظم له در ديدار مردم بوشهر در روز ميلاد امام علي(ع) ۱۳۸۹/۰۴/۰۵)

  • ·       اميد به وعده هاي الهي

يکي از خصوصيات انقلابي که اسلامي است داشتن حسن ظن به وعده هاي الهي است. رهبران الهي و اسلامي بايد حسن ظن به وعده هاي الهي داشته باشند. «به وعده‌ي الهي بايد اعتماد کرد. خداي متعال در سوره‌ي «انّا فتحنا» ميفرمايد: «و يعذّب المنافقين و المنافقات و المشرکين و المشرکات الظّانّين باللَّه ظنّ السّوء»؛ خصوصيت منافق و مشرک از جمله اين است که به خدا سوءظن دارند، وعده‌ي الهي را قبول ندارند، باور ندارند. اينکه خدا ميگويد: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره»، اين را آدم مؤمن با همه‌ي وجود قبول دارد؛ منافق اين را قبول ندارد... امام به وعده‌ي الهي اطمينان داشت.» (بيانات معظم له در خطبه‌هاي نماز جمعه‌ي تهران در حرم امام خميني (ره) ۱۳۸۹/۰۳/۱۴)

  1. 2.      نظام اسلامي

نظام اسلامي در منظر رهبر معظم انقلاب اسلامي« يعني آن هويت کلي که تعريف مشخصي دارد، که کشور، ملت و صاحبان انقلاب - که مردم هستند - آن را انتخاب ميکنند. در مورد ما، مردم ما انتخاب کردند: جمهوري اسلامي. جمهوري اسلامي يعني نظامي که در آن، مردم‌سالاري از اسلام گرفته شده است و با ارزشهاي اسلامي همراه است. ما از اين حلقه هم عبور کرديم. » (بيانات معظم له در ديدار دانشجويان کرمانشاه ۱۳۹۰/۰۷/۲۴).

الزاما انقلابي که ماهيت اسلامي دارد منتهي به نظام سياسي اسلامي نخواهد شد. اين  نکته اي است که رهبر معظم انقلاب مطرح مي کنند که به عبارتي دستورکار انقلابيون مسلمان هم مي تواند باشد. «شورش انقلابي و نهضت انقلابي مي‌توانست انجام بگيرد، اما نظام غيراسلامي تشکيل شود. خيلي جاها اين‌طور شده؛ در الجزاير همين‌طور بود. در الجزاير، نهضت، اسلامي بود. اصلاً پايگاه نهضت و رهبران نهضت، مسلمانها بودند؛ اما بعد از آن‌که نهضت به نتيجه رسيد، کساني که اعتقادي به مباني تفکر اسلامي نداشتند، آمدند قدرت را در دست گرفتند. اين‌جا هم همين کارها داشت مي‌شد» (بيانات معظم له در ديدار رئيس‌جمهور و اعضاي هيأت دولت ۱۳۸۴/۰۶/۰۸)

رهبر معظم انقلاب در مرحله استقرار نظام اسلامي آفت هايي را بر ميشمارد که عبارتند از موارد ذيل مي باشد: ساده انگاري و غرور ناشي از پيروزي مقدماتي، استقرار نظامي مبتني بر اصول اسلام و رد الگوهاي شرق و غرب، مبارزه اصلي مستمر در نظام سياسي مبتني بر اسلام، صبر رهبران نظام اسلامي در مقابل مشکلات است.

  • ·       ساده انگاري و غرور ناشي از پيروزي مقدماتي

حضرت آيت الله خامنه اي خطاب به انقلابيون منظقه و جهان اسلام در مورد اصل نظام سازي هشدار مي دهند و انقلاب اسلامي را حرکت آغازين براي رسيدن به آن مي دانند.« مراقب اين امانت بزرگ باشيد. غرور و نيز ساده‌انگاري، دو آفت بزرگ پس از نخستين پيروزي‌هايند.» (بيانات معظم له در خطبه‌هاي نماز جمعه تهران + ترجمه خطبه عربي ۱۳۹۰/۱۱/۱۴).  به عبارتي، دو حس غرور و ساده انگاري و توهم ناشي از پيروزي مقدماتي و اوليه در انقلابيون مي تواند به آنها حس کاذب پيروزي نهايي را بدهد و از رفتن به سمت حلقه هاي ديگر اهداف اسلامي باز بدارد. از منظر رهبر معظم انقلاب، حرکت انقلابي به معناي از بين بردن نظام طاغوتي و ارتجاعي گذشته فقط مقدمه اي هر چند بزرگ براي جلقه دوم يعني نظام سازي اسلامي است.

  • ·       استقرار نظامي مبتني بر اصول اسلام و رد الگوهاي شرق و غرب

حضرت آيت الله خامنه اي خطاب به مردم مسلمان و انقلابي جهان اسلام آنها را الگوهاي شرق و غرب باز مي دارند و نظام سازي مبتني بر اصول اسلامي را مهم ترين کار پس از حلقه اول (حرکت انقلابي) مي دانند. «نظام‌سازي کار بزرگ و اصلي شما است. اين کاري پيچيده و دشوار است. نگذاريد الگوهاي لائيک يا ليبراليسم غربي، يا ناسيوناليسم افراطي، يا گرايشهاي چپ مارکسيستي، خود را بر شما تحميل کند.» (بيانات معظم له در اجلاس بين‌المللي بيداري اسلامي ۱۳۹۰/۰۶/۲۶)

  • مبارزه اصلي مستمر در نظام سياسي مبتني بر اسلام

لازمه استمرار نظام اسلامي مبارزه است. ايشان به تجربه تاريخي حرکت هاي انقلابي جهان اشاره مي کنند که بعد از درخشيدن به زودي رو به خاموشي مي گذارند. علت اين خاموشي را نداشتن مبارزه جدي، خردمندانه و مستمر مي دانند.

« نظام اسلامى با مبارزه به‌وجود آمد، بدون مبارزه اين نظام تحقّق‌پذير نبود؛ همه‌ى آرزوهاى بزرگ در دنيا همين‌جور است. حفظ نظام و پايدارى نظام هم با مبارزه به‌وجود آمد؛... بينيد در شمال آفريقا و در بعضى جاهاى ديگر چه خبر است. عيناً اين سرنوشت ميتوانست براى جمهورى اسلامى پيش بيايد که درى به تخته بخورد و حرکتى به‌وجود بيايد و نظامى اسلامى با شعارهاى رنگين و برّاق به‌وجود بيايد، بعد هم بعد از اندکى بکلّى اوضاع دگرگون بشود و از بين برود. آنچه نگذاشت اين اتّفاق بيفتد، مبارزه بود؛ مبارزه‌ى صميمى و جدّى و خردمندانه؛ اين را ما فراموش نکنيم.» (بيانات معظم له در ديدار نمايندگان مجلس شوراى اسلامى‌ ۱۳۹۳/۰۳/۰۴)

  • ·       صبر رهبران نظام اسلامي در مقابل مشکلات

رهبر معظم انقلاب ايستادگي در مقابل مشکلات بر سر اصول و اعتقادات را صبر تلقي مي کنند و لذا امام خميني (ره) را به عنوان اسوه صبر براي حرکت هاي انقلابي در جهان اسلام براي اقدامات انقلابي و نظام سازي معرفي مي کنند. « يكي از مظاهر عظمت امام بزرگوار عبارت بود از صبر در اين قضيه. البته دوران ايشان، دوران كوتاهي بود - ده سال بيشتر طول نكشيد - اما در همين دوران، ايشان پايه‌ها را محكم چيد. يكي از كارهاي امام اين بود كه به خاطر مشكلاتي كه احياناً پيش مي‌آمد - چه در زمينه‌ي مسائل داخلي، چه در زمينه‌ي چالشهاي بين‌المللي - ايشان از مباني و اصول كوتاه نيامد؛ يعني صبر كرد. من تعبير كردم به صبر امام.» (بيانات معظم له در ديدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري ۱۳۹۰/۰۶/۱۷)      امیدهاهرنژاد

منابع

  1. بيانات معظم له در ديدار دانشجويان کرمانشاه ۱۳۹۰/۰۷/۲۴
  2. بيانات معظم له در خطبه‌هاي نماز جمعه‌ي تهران در حرم امام خميني (ره)  ۱۳۸۹/۰۳/۱۴
  3. بيانات معظم له در ديدار شرکت‌کنندگان در هفتمين همايش ملي نخبگان جوان  ۱۳۹۲/۰۷/۱۷
  4. بيانات معظم له در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ۱۳۹۲/۰۶/۲۶
  5. بيانات معظم له در ديدار اعضاي بسيجي هيأت علمي دانشگاه‌ها ۱۳۸۹/۰۴/۰۲
  6. بيانات معظم له در خطبه‌هاي نماز جمعه‌ي تهران در حرم امام خميني (ره) ۱۳۸۹/۰۳/۱۴
  7. بيانات معظم له در ديدار مردم بوشهر در روز ميلاد امام علي(ع) ۱۳۸۹/۰۴/۰۵
  8. بيانات معظم له در ديدار رئيس‌جمهور و اعضاي هيأت دولت ۱۳۸۴/۰۶/۰۸
  9. بيانات معظم له در خطبه‌هاي نماز جمعه تهران + ترجمه خطبه عربي ۱۳۹۰/۱۱/۱۴
  10. بيانات معظم له در اجلاس بين‌المللي بيداري اسلامي ۱۳۹۰/۰۶/۲۶
  11. بيانات معظم له در ديدار نمايندگان مجلس شوراى اسلامى‌ ۱۳۹۳/۰۳/۰۴
  12. بيانات معظم له در ديدار اعضاي مجلس خبرگان رهبري ۱۳۹۰/۰۶/۱۷

 

تعداد بازدید از این مطلب: 70
موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود